ما در ره عشق تو اسیران بلاییم حلاج وشانیم شجریان رفیعی معتمدی سراج

ما در ره عشق تو اسیران بلاییم حلاج وشانیم شجریان رفیعی معتمدی سراج

ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم

بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم

زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که در گِرد خرابات درآییم

نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه که مقیم کجاییم

حلاج وشانیم که از دار نترسیم
مجنون صفتانیم که در عشق خداییم

ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم

ما را به تو سِری‌ست که کس محرم آن نیست
گر سَر برود سِرِ تو با کس نگشاییم

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

شمس تبریزی

آواز ما در ره عشق تو از محمدرضا شجریان در آواز شوشتری از آلبوم آذرستون با آهنگسازی محمدرضا شجریان

تصنیف اسیران بلا از داریوش رفیعی در دستگاه شور از آلبوم گلنار با آهنگسازی مجید وفادار

تصنیف ره عشق از محمد معتمدی در آلبوم بودن و سرودن با تنظیم و آهنگسازی مجید درخشانی

آواز ساز و آواز شور از حسام‌الدین سراج در دستگاه شور از آلبوم نرگس مست با آهنگسازی حسام‌الدین سراج

تصنیف رنگ از صدیق تعریف از آلبوم شور دشت


حلاج‌وش: مانند حلاج، شبیه حلاج. وَش پسوند شباهت است.

پی‌نوشت ۱: این غزل منتسب به شمس تبریزی است که گاهی آن را به اشتباه منسوب به مولوی دانسته‌اند. درصورتیکه در هیچ یک از نگارش‌های معتبر مولوی این غزل نیامده است و حتی برای افرادی که سروده‌ها و غزلیات مولوی را خوانده‌اند روشن است که این غزل همانندی با غزلیات دیوان شمس و دیگر آثار مولوی ندارد.

پی‌نوشت ۲: بندهای زیر در برخی از نگارش‌ها به شکل زیر بازنویسی و بازگفت شده‌اند:

زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که در گرد خرابات برآییم

نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه که گوییم کجاییم

همچنین در برخی از نگارش‌ها بیت زیر به عنوان مَقطَع و بیت پایانی غزل بازگفت شده است:

دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز
رحم آر که ما سوخته‌ی داغ خداییم

شمس تبریزی

محمدرضا شجریان

داریوش رفیعی

آهنگ

۱۴۰۱/۰۶/۳۰

نیست شوقی که زبان باز کنم نادیا انجمن دخت افغانم شهلا زلاند

نیست شوقی که زبان باز کنم نادیا انجمن دخت افغانم شهلا زلاند

نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم چه نخوانم

چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از آن مشت ستمگر که بکوبیده دهانم

نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم
چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم

من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زاده‌ام و مُهر بباید به دهانم

دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم

گرچه دیری‌ست خموشم، نرود نغمه ز یادم
زانکه هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم

یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از این عزلت و مستانه بخوانم

من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دایم به فغانم

نادیا انجمن، بهمن ۱۳۷۸

ترانه دخت افغان از شهلا زلاند

نیست شوقی که زبان باز کنم از چه بخوانم نادیا انجمن شهلا زلاند

نادیا انجمن نامور به بانوی غزل افغانستان در سال ۱۳۵۹ در شهر هرات دیده به جهان گشود. نادیا از کودکی بسیار باهوش و زیرک بود و از سن ۵ سالگی در مدرسه دخترانه‌ی محجوبه هروی به دانش اندوختن پرداخت. او نخستین شعرش را در کودکی سرود و مورد ستایش آموزگارانش قرار گرفت که خود انگیزه‌ای شد برای سرودن. او هر روز در سرایش غزل و شعر نو زبردست‌تر می‌شد تا اینکه در سال ۱۳۷۴ زمانیکه او پانزده ساله بود، طالبان بر شهر هرات چیرگی یافت و هرگونه فعالیت اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی را برای زنان و دختران ممنوع کرد.

ولی محدودیت‌های ستمگرانه رژیم طالبان هرگز نتوانست بازدارنده روان آزاد نادیا باشد. او در آن سال‌ها که زنان بدون همراهی مرد محرم، حق بیرون رفتن از خانه را نداشتند، با بی‌باکی و دلیری در کلاس‌های خصوصی و جلسات مخفیانه ادبی شرکت می‌نمود. در سال ۱۳۷۶ اعضای انجمن ادبی هرات با همیاری دختران آزاداندیشی چون نادیا «آموزشگاه خیاطی سوزن‌طلا» را که یک مدرسه دخترانه زیرزمینی و پنهان در هرات بود، پایه‌گذاری کردند. دختران سه روز در هفته با بُرقَع و کیف‌های پر از ابزارهای خیاطی به آموزشگاه خیاطی می‌رفتند اما در زیر ابزارهای خیاطی خطرناکترین بار آن زمان یعنی کتاب را پنهان می‌کردند و بجای آموزش خیاطی، بدست استادان ادبیات دانشگاه هرات دانش و فرزانگی فرا می‌گرفتند و درباره شکسپیر، جیمز جویس و داستایوسکی و آثارشان به گفتگو می‌پرداختند. ولی این چالشی هراس‌انگیز بود اگر گیر می‌افتادند بی‌گمان به دار آویخته می‌شدند از همین روی چند کودک در بیرون آموزشگاه سرگرم بازی می‌شدند تا چنانچه گماردگان طالبان را دیدند به کلاس درس ندا دهند و دختران بتوانند بهنگام، کتاب‌هایشان را پنهان و ابزارهای خیاطی را در دست گیرند.

در سال ۱۳۸۰ رژیم طالبان سرنگون شد و دورنمایی روشن برای زنان نمایان گشت. نادیا وارد دانشکده ادبیات دانشگاه هرات شد و توانایی بالایش مایه نگرورزی همیشگی دیگران به او بود. نادیا در خزان ۱۳۸۲ با یکی از کارمندان اداری دانشکده ادبیات دانشگاه هرات ازدواج کرد. ازدواجی که سرآغاز فصل سرد زندگیش بود. او بدست شوهرش مورد خشونت خانگی قرار می‌گرفت. شوهرش بر این باور بود نوشتن برای یک زن مایه شرمساری است و او را از نوشتن و سرودن بازداشت، حتی به او اجازه شرکت در نشست‌های چامه‌خوانی و نقد ادبی انجمن ادبی هرات را نمی‌داد، با این همه او پنهانی به سرودن شعر همچنان ادامه داد.

در عید فطر ۱۳۸۴ نادیا برپایه روال مرسوم می‌خواست به دیدار خانواده و دوستانش برود اما شوهرش به او اجازه دیدار خواهرش را نمی‌دهد و به حدی کتکش می‌زند که بیهوش می‌شود و خون بالا می‌آورد. نادیا زیر مشت و لگد شوهرش در هنگامیکه ۲۵ سال بیشتر نداشت و دارای نوزادی ۶ ماهه بود کشته می‌شود. سرانجام پیکر بی‌گناه سراینده آزادی‌خواه و توانا در جوار آرامگاه پیر هرات خواجه عبدالله انصاری به خاک سپرده شد. نادیا انجمن تا زمانیکه بود فریاد زندگی بود تا رفت فریاد ستم گشت.

نیست شوقی که زبان باز کنم نادیا انجمن دخت افغانم

نادیا انجمن

شهلا زلاند

آهنگ

۱۴۰۱/۰۶/۲۹

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست شجریان هایده آرزو چیه کودک کار

زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست
در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست
در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدَقی خواهیم راند
عرصهٔ شطرنجِ رندان را مجالِ شاه نیست

چیست این سقفِ بلندِ سادهٔ بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست

صاحبِ دیوانِ ما گویی نمی‌داند حساب
کاندر این طُغرا نشانِ حِسبَةً لِلّه نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کِبر و ناز و حاجِب و دربان بدین درگاه نیست

بر درِ میخانه رفتن کارِ یکرنگان بود
خودفروشان را به کویِ می‌فروشان راه نیست

هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست

بندهٔ پیرِ خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطفِ شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی‌مشربیست
عاشقِ دُردی‌کش اندر بندِ مال و جاه نیست

حافظ، غزلیات

آواز زاهد ظاهرپرست از محمدرضا شجریان در دستگاه شور (گوشه‌ی سَلمَک، قَرَچه، رضوی) از آلبوم معمای هستی

آواز زاهد ظاهرپرست از علیرضا افتخاری در دستگاه سه‌گاه (گوشه‌ی مخالف سه‌گاه) از اجرای خصوصی

ترانه پادشه خوبان (زاهد ظاهرپرست) از هایده (معصومه دَده‌بالا) در آلبوم پادشه خوبان با آهنگسازی فرید زلاند و تنظیم آندرانیک

حافظ

محمدرضا شجریان

علیرضا افتخاری

هایده

۱۴۰۱/۰۶/۲۹

آرام گیر با من چون گنج در خرابی ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی

آرام گیر با من چون گنج در خرابی ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی

ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی

در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی
در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی

بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی
بی آتش رخ تو دل گشته چون کبابی

چون چشم نیم خوابت بیدار کرد فتنه
ناموس شوخ چشمان آنجا نمود خوابی

آن چشمه‌ای که لعلت سیراب شد از آنجا
در خلد هیچ حوری آنجا نیافت آبی

من تاب می نیارم تابی ز زلف کم کن
تا کی بود ز زلفت در دل فتاده تابی

ای گنج آفرینش دلها خراب از تو
آرام گیر با من چون گنج در خرابی

در شش جهات عالم از هشت خلد خوشتر
در تو نگاه کردن در نور ماهتابی

خواهم که مست باشی در ماهتاب خفته
من بر رخت فشانده از چشم تر گلابی

گه کرده بر رخ تو از برگ گل نثاری
گه خورده با لب تو از جام جم شرابی

این آرزوست اکنون عطار را ز عالم
این آرزوی او را هین باز ده جوابی

عطار، دیوان اشعار، غزلیات

شِکنج: پیچ‌و‌خم گیسو
نِیل: به دست آوردن/رسیدن به مراد و مطلوب
مَضیق: تنگنا
شوخ چشم: بی‌شرم، بی‌حیا‌، گستاخ، زیبا
لَعل: لب معشوق، می انگور
خُلد: بهشت
فشانده: پریشان، فروریخته، ریخته
چشم تر: گریان
نثار: فدا کردن، تقدیم
جام جم: کنایه از دهان، جام جهان نما، در عرفان به دل تعبیر می‌شود
هِین: زودباش، شتاب کن

عطار

۱۴۰۰/۱۲/۰۵

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد نرگس جادو محمدرضا شجریان

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

حافظ، غزلیات

آواز دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد از محمدرضا شجریان در آواز دشتی از آلبوم جان عشاق و گنبد مینا

حافظ

محمدرضا شجریان

آهنگ

۱۴۰۰/۱۲/۰۴

کاروان می رود و بار سفر می بندند تا دگربار که بیند بنان

کاروان می رود و بار سفر می بندند تا دگربار که بیند بنان

کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند
تا دگربار که بیند که به ما پیوندند

خیلتاشان جفاکار و محبان ملول
خیمه را همچو دل از صحبت ما برکندند

آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور
عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند

طمع از دوست نه این بود و توقع نه چنین
مکن ای دوست که از دوست جفا نپسندند

ما همانیم که بودیم و محبت باقیست
ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند

عیب شیرین دهنان نیست که خون می‌ریزند
جرم صاحب نظرانست که دل می‌بندند

مرض عشق نه دردیست که می‌شاید گفت
با طبیبان که در این باب نه دانشمندند

ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند
که در این مرحله بیچاره اسیری چندند

طبع خرسند نمی‌باشد و بس می‌نکند
مهر آنان که به نادیدن ما خرسندند

مجلس یاران بی ناله سعدی خوش نیست
شمع می‌گرید و نظارگیان می‌خندند

سعدی، دیوان اشعار، غزلیات

آواز کاروان میرود و بار سفر می بندند از غلامحسین بنان در آواز دشتی


خیلتاش: هم‌گروه، هم‌قطار
ملول: به‌ستوه‌آمده، اندوهگین، دل‌تنگ
خیمه برکندن: کنایه از تخلیه کردن مکان است
پس پشت افکندن: فراموش کردن، ترک گفتن، از دست نهادن
شیرین دهن: خوش سخن، آنکه لب و دهان زیبا و دوست‌داشتنی دارد
صاحب نظر: کسی که جمال و زیبایی را دوست دارد و با نظری پاک از مشاهده آن لذت می‌برد، آگاه، بلندنظر
ساربان: قافله سالار، سرپرست کاروان، شتربان
رخت نهادن بر شتر: آماده حرکت گشتن، مهیای کوچ شدن
نظارگیان: تماشاگران

پی‌نوشت: آواز بالا پالایش شده صدای استاد بنان از فیلمی به‌نام «علی‌بابا و چهل دزد» است که شوربختانه نگارش با کیفیت‌تری تا کنون بدست نیامده است همچنین هنوز روشن نیست که آیا این آواز در برنامه موسیقی ایرانی ضبط شده یا استاد بنان آن را ویژه برای دوبله این فیلم خوانده است.

سعدی

غلامحسین بنان

آهنگ

۱۳۹۹/۰۷/۲۷

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو شجریان ناظری عصار محمدخانی

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو شجریان ناظری عصار محمدخانی

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو

من آن دیوانه بندم که دیوان را همی‌بندم
زبان عشق می‌دانم سلیمانم به جان تو

نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من
نخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان تو

چو تو پنهان شوی از من همه تاریکی و کفرم
چو تو پیدا شوی بر من مسلمانم به جان تو

گر آبی خوردم از کوزه خیال تو در او دیدم
وگر یک دم زدم بی‌تو پشیمانم به جان تو

اگر بی‌تو بر افلاکم چو ابر تیره غمناکم
وگر بی‌تو به گلزارم به زندانم به جان تو

سماع گوش من نامت سماع هوش من جامت
عمارت کن مرا آخر که ویرانم به جان تو

درون صومعه و مسجد تویی مقصودم ای مرشد
به هر سو رو بگردانی بگردانم به جان تو

سخن با عشق می‌گویم که او شیر و من آهویم
چه آهویم که شیران را نگهبانم به جان تو

ایا منکر درون جان مکن انکارها پنهان
که سر سرنبشتت را فروخوانم به جان تو

چه خویشی کرد آن بی‌چون عجب با این دل پرخون
که ببریده‌ست آن خویشی ز خویشانم به جان تو

تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو

ز عشق شمس تبریزی ز بیداری و شبخیزی
مثال ذره گردان پریشانم به جان تو

مولوی (مولانا جلال‌الدین محمد بلخی)، دیوان شمس، غزلیات

تصنیف به جان تو از همایون شجریان در آلبوم آب، نان، آواز

آواز شوریده (دگر باره بشوریدم) از شهرام ناظری در آواز بیات زند (بیات ترک) از آلبوم شورانگیز با آهنگسازی حسین علیزاده

تصنیف دگرباره از مهدیه محمدخانی در بیات اصفهان از آلبوم دریا دل

ترانه به جان تو از علیرضا عصار در آلبوم محتسب با آهنگسازی علیرضا عصار و تنظیم فؤاد حجازی

مولوی

همایون شجریان

شهرام ناظری

علیرضا عصار

۱۳۹۲/۰۹/۰۶

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست جز وصل توام هیچ تمنای دگر

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست جز وصل توام هیچ تمنای دگر

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست

این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست

وین جان من سوخته را جز سر زلفت
اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست

یک لحظه غمت از دل من می‌نشود دور
گویی که غمت را جز ازین رای دگر نیست

یک بوسه ربودم ز لبت، دل دگری خواست
فرمود فراق تو که: فرمای، دگر نیست

هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست

عشاق تو گرچه همه شیرین سخنانند
لیکن چو عراقیت شکرخای دگر نیست

فخرالدین عراقی، دیوان اشعار، غزلیات

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست

فخرالدین عراقی

۱۳۹۱/۱۰/۳۰

ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است

ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام است

به میخانه امامی مست خفته است
نمی‌دانم که آن بت را چه نام است

مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است

برو عطار کو خود می‌شناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است

عطار، دیوان اشعار، غزلیات

عطار

۱۳۹۱/۰۴/۳۰

چون بمیرم ای نمیدانم که باران کن مرا در مسیر خطابه بدرود

چون بمیرم ای نمیدانم که باران کن مرا در مسیر خطابه بدرود

چون بمیرم ـــ ای نمیدانم که؟ـــ باران کن مرا
در مسیر خویشتن از رهسپاران کن مرا

خاک و باد و آتش و آبی کزان بسرشتیم
وامگیر از من، روان در روزگاران کن مرا

آب را، گیرم به قدر قطره‌ای، در نیمروز
بر گیاهی، در کویری، بار و باران کن مرا

مشت خاکم را به پابوس شقایق‌ها ببر
وین چنین چشم و چراغ نوبهاران کن مرا

باد را همرزم طوفان کن که بیخ ظلم را
برکند از خاک و از بی‌قراران کن مرا

زآتشم شور و شراری در دل عشاق نه
زین قبل دل گرمی اندوه یاران کن مرا

خوش ندارم، زیر سنگی، جاودان خفتن خموش
هر چه خواهی کن ولی از رهسپاران کن مرا

محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)

محمدرضا شفیعی کدکنی

۱۳۹۱/۰۴/۲۹

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت خانه تنهایی من

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه‌ای بر درِ این خانه‌ی تنها زد و رفت

دل تنگ‌اش سر گلچیدن ازاین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت

مرغ دریا خبر از یک شبِ طوفانی داشت
گشت و فریادکشان بال به دریا زد و رفت

چه هوایی به سرش بود که با دستِ تُهی
پشتِ پا بر هوسِ دولتِ دنیا زد و رفت

بس که اوضاع جهان درهم و ناموزون دید
قلمِ نسخ برین خطِ چلیپا زد و رفت

دل خورشیدی‌اش از ظلمتِ ما گشت ملول
چون شفق بال به بامِ شبِ یلدا زد و رفت

همنوای دلِ من بود و به تنگامِ قفس
ناله‌ای در غمِ مرغانِ هم آوا زد و رفت

هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه)

هوشنگ ابتهاج

۱۳۹۱/۰۴/۰۶

همه روز روزه رفتن همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن سفر

همه روز روزه رفتن همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن سفر

همه روز روزه رفتن، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به مکه، به برهنه پای رفتن
دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به معابد و مساجد، همه اعتکاف جستن
ز مناهی و ملاهی، همه احتراز کردن

شب جمعه‌ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی‌نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا قسم که آن‌را، ثمر آن قدر نباشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

شیخ بهایی

همه روز روزه رفتن همه شب نماز کردن

شیخ بهایی

۱۳۸۹/۱۱/۲۶

ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من قربانی عقیلی ناظری شهیدی

ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من قربانی عقیلی ناظری شهیدی

ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار من

ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیده‌ای شب تا سحر آن ناله‌های زار من

یادت نمی‌آید که او می کرد روزی گفت گو
می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من

اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
این بس نباشد خود تو را کآگه شوی از خار من

گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان
تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من

خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر
وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من

چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من

گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان
خواهی چنین گم شو چنان در نفی خود دان کار من

گفتم منم در دام تو چون گم شوم بی‌جام تو
بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من

مولوی (مولانا جلال‌الدین محمد بلخی)، دیوان شمس، غزلیات

تصنیف ای دل از علیرضا قربانی در آلبوم قطره‌های باران با تنظیم تهمورس پورناظری و آهنگسازی سهراب پورناظری براساس ملودی قطعه «ونوشه» از آلبوم بامداد ساخته حمید متبسم

تصنیف شکایت دل از سالار عقیلی در آلبوم دریای بی‌پایان با آهنگسازی و تنظیم سعید فرج‌پوری

آواز ای دل شکایت‌ها مکن از شهرام ناظری در دستگاه چهارگاه از آلبوم کنسرت ۷۷ با آهنگسازی اردوان کامکار

آواز ای دل شکایت‌ها مکن از عبدالوهاب شهیدی در آواز دشتی از گل‌های رنگارنگ برنامه شماره ۳۸۵

مولوی

علیرضا قربانی

سالار عقیلی

شهرام ناظری

۱۳۸۸/۰۸/۱۸

از زمزمه دلتنگیم امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم منزوی داریوش

از زمزمه دلتنگیم امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم منزوی داریوش

از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم

آوار پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامۀ حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار «آیا»، وسواس هزار «اما»،
کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست
امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

حسین منزوی

روخوانی دیوار از حسین منزوی

ترانه دیوار از داریوش اقبالی‌زاده در آلبوم به من نگو دوست دارم با آهنگسازی داوود بهبودی و تنظیم اریک آرکانت

حسین منزوی

داریوش

آهنگ

۱۳۸۸/۰۸/۱۶

من از عالم تو را تنها گزینم روا داری My heart Only you شکیلا

من از عالم تو را تنها گزینم روا داری Only you My heart شکیلا

من از عالم تو را تنها گزینم
روا داری که من غمگین نشینم

دل من چون قلم اندر کف توست
ز توست ار شادمان وگر حزینم

بجز آنچ تو خواهی من چه باشم
بجز آنچ نمایی من چه بینم

گه از من خار رویانی گهی گل
گهی گل بویم و گه خار چینم

مرا تو چون چنان داری چنانم
مرا تو چون چنین خواهی چنینم

در آن خمی که دل را رنگ بخشی
چه باشم من چه باشد مهر و کینم

تو بودی اول و آخر تو باشی
تو به کن آخرم از اولینم

چو تو پنهان شوی از اهل کفرم
چو تو پیدا شوی از اهل دینم

بجز چیزی که دادی من چه دارم
چه می جویی ز جیب و آستینم

مولوی (مولانا جلال‌الدین محمد بلخی)، دیوان شمس، غزلیات

Only you I choose among the entire world.
Is it fair of you letting me be unhappy?

My heart is a pen in your hand.
It is all up to you to write me happy or sad.

I see only what you reveal and live as you say.
All my feelings have the color you desire to paint.

From the beginning to the end, no one but you.
Please make my future better than the past.

When you hide I change to a Godless person,
and when you appear, I find my faith.

Don't expect to find any more in me than what you give.
Don't search for hidden pockets because I've shown you that all I have is all you gave.

Rumi, Fountain of Fire, Translated by Nader Khalili

ترانه My Heart از شکیلا محسنی صداقت در آلبوم City of love

مولوی

شکیلا

آهنگ

۱۳۸۸/۰۸/۰۳