چه گریزیست ز من؟

چه گريزيست ز من؟

چه شتابيست به من؟

به چه خواهی بردن

در شبی اينهمه تاريك پناه؟

 

مرمرين پله‌ی آن غرفه‌ی عاج!

ای دريغا كه ز ما بس دور است

لحظه‌ها را درياب

چشم فردا كور است

 

نه چراغيست در آن پايان!

هر چه از دور نمايانست

شايد آن نقطه‌ی نورانی

چشم گرگان بيابانيست

 

می فرومانده به جام

سر به سجاده نهادن تا كي؟

او در اينجاست نهان!


فروغ فرخزاد، ۱۳۳۸

فروغ فرخزاد

۱۳۸۵/۰۱/۲۸