
آهوی کوهی در دشت چگونه دَوَذا
او ندارد یار بی یار چگونه بُوَذا
دَوَذا: بدود، میدود
بُوَذا: هست، زنده است
آهوی کوهی چگونه میتواند در دشت [که جای او نیست] بدود، او که یار ندارد چگونه میتواند زنده باشد.
در این پست به بررسی تاریخچه شعر در زبانهای ایرانی از روزگار باستان تا نخستین شعرهای فارسی در اوزان عروضی پس از یورش تازیان پرداختهایم. بیشتر پژوهشگران بر این باورند شعر در زبانهای ایرانی تا پیش از حمله اعراب به ایران در وزن هجایی بوده است نه وزن عروضی اما محمدتقی بهار برپایه پژوهشهایی که انجام داده بر این باور است ایرانیان پیش از حمله اعراب نیز با وزن عروضی شعر سرودهاند. بزرگترین چالش در پژوهش تاریخچه شعر از بین رفتن کتابها در گذر تاریخ است که آسیب جبرانناپذیری بر فرهنگ و ادب ایران نهاده است و از علل بنیادین آن میتوان به: کتابسوزی عمدی و گسترده در سه دوره تازش اسکندر، اعراب و مغول؛ از بین رفتن کتابها به علت نابسامانیها و آشفتگیهای اوضاع کشور در دورههای مختلف تاریخ؛ نبود فرهنگ کتابنویسی و کتابخوانی در ایران و تکیه بر ادبیات شفاهی، اشاره کرد. از اینرو نوشتار زیر تنها برپایه مستندات بجای مانده است و بیگمان هم در زبانهای ایرانی باستان و میانه اشعار فراوانی سروده شده و هم زودتر از آن کوششهایی برای سرودن شعر در اوزان عروضی صورت گرفته اما از آنها چیزی به دست ما نرسیده است.
شعر در زبانهای هندوایرانی و ایرانی باستان:
از دیر و باز چامه و چامهسرایی جایگاه ویژهای در تمدن آریایی (هندوایرانی) داشته است. نخستین سروده بجای مانده از بشر ریگوِدا است که کهنترین بخش از چهارگانه وِدا میباشد. ریگوِدا بین هزار تا پنجهزار سال پیش از میلاد به زبان سانسکریت وِدایی سروده شده است. زبان سانسکریت ودایی یکی از نخستین شاخههای زبان نیاهندوایرانی است و زبانهای اوستایی و سانسکریت فرزندان این زبان هستند. ریگودا دربرگیرنده ۱۰۱۷ قطعه شعر و ۱۰۵۰۰ بیت است و در دوره ودایی که ایرانیان و هندیان یک قوم بودند و با هم میزیستند نگاشته شده است. در طی هزاره دوم و در آغاز هزارهٔ نخست پیش از میلاد گروههای مختلفی از هندوایرانیها به تدریج از اِستِپها به سرزمینهای جنوبی کوچ کردند و دو تمدن ایران و هند را بوجود آوردند.
دومین سروده بشر و تمدن ایران گاتاهای اوستا میباشد که پس از جدا شدن آریاییها به دو قوم ایران و هند سروده شده است. در روزگار باستان اوستا بیست و یک نَسک داشته اما اکنون پنج نسک از آن بجایمانده که بخشی از آن دربرگیرنده ۱۷ سرودهٔ گاتهاست که خود شامل ۲۳۸ بند، ۸۹۶ بیت و ۵۵۶۰ واژه است. واژه گات به معنی سرود میباشد و هر سرود دارای بندهاییست و هر بندی بیتهایی را با تعداد ثابتی هجا دربر دارد. از دیدگاه زبانشناسی، درونمایه و ساختمان شعر گاهان اوستا شباهت و پیوند نزدیکی به ریگودا دارد. بخشهایی از اوستا و ریگودا مانند سرگذشت و سرنوشت کیخسرو، جم، آبتین و فریدون کموبیش همانند هستند. با توجه به دگردیسی گویش و دستورزبان، بازه زمانی بین ریگودا و اوستا بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ سال میباشد. شوربختانه از دیگر زبانهای ایرانی باستان مانند زبان پارسی باستان، مادی و سکایی سرودهای بجای نمانده است (از هزاره سوم پیش از میلاد تا پایان شاهنشاهی هخامنشی در سال ۳۳۰ پیش از میلاد).
شعر در زبانهای ایرانی میانه:
زبانهای ایرانی میانه دربرگیرنده زبانهای ایرانی از زمان فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی (۳۳۰ پ.م) تا پایان شاهنشاهی ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی میباشد که خود به دو دسته زبانهای ایرانی میانه باختری (پارتی و پارسیگ) و زبانهای ایرانی میانه خاوری (سُغدی، خوارزمی، بلخی و سَکایی) تقسیم میشوند. سرودههایی که از زبانهای ایرانی میانه بجای مانده به شرح زیر میباشد:
از زبان پارتی (پهلوی اشکانی) در روزگار شاهنشاهی اشکانی منظومههایی مانند یادگار زریران و درخت آسوریک در دسترس است.
از زبان پارسیگ (پهلوی ساسانی) در روزگار شاهنشاهی ساسانی منظومههایی مانند جاماسبنامه، خَداینامه، ترانههای خسروانی، سرودههای مانی (در زبان سغدی و پارسیگ) و چند سروده پراکنده در دسترس است. همچنین چند سروده به گویش دری از روزگار شاهنشاهی ساسانی بجای مانده مانند سرودهای که باربد برای خسرو پرویز سروده اما یک بند آن از بین رفته است:
کِیسَر ماه مانَد و خاگان خُرشید
؟
آن منْخدای اَبْر مانَد کامغاران
که خواهد ماه پوشد که خواهد خُرشید
و یا سرود کَرْکُوی که در آتشکده کرکوی یافت شده است:
فُرُخته باذا روش
خُنیده گرشسپ هوش
همی پر است از جوش
اَنوش کن می اَنوش
دوست بَذا آگوش
بآفرین نهاده گوش
همیشه نیکی کوش
که دی گذشت و دوش
شاها خدایگانا بآفرین شاهی
چامه کهن پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به گونه کنونی دیرینگی بیش از ۱۱۰۰ سال دارد. این گونه شعر کاملاً موزون بوده و وزن آن بر پایهٔ ساختاری است که عروض (وزن شعر فارسی) نام دارد. ساختار اوزان عروضی بر پایهٔ طول هجاهاست. هر مصراع به قالبهایی تقسیم میشود که هجاها باید در آن قالبها قرار گیرند. تفاوت شعر هجایی با شعر عروضی در وجود همین قالبهاست که شعر هجایی در قالبی قرار نگرفته و بر اساس هجاهای مصراع ساخته میشود. همانگونه که گفته شد بیشتر سرودههای پیش از حمله اعراب به ایران شعرهای هجایی هستند از اینرو بیشتر پژوهشگران اوزان عروضی در شعر فارسی را تحت تاثیر اوزان عروضی عرب و قالب شعر عربی میدانند اما محمدتقی بهار در پیشگفتار «مُجمَل التواریخ و القصص» اشاره به دو شعر پهلوی با اوزان عروضی نموده که در این کتاب آمده است:
سارو جم کرد
بهمن کمربست
دارای دارا
گردهم آورد
ملک الشعرای بهار در ادامه مینویسد: ما با وزن این شعرها آشنایی داریم و آن، گونهای از شعرهای قدیم است و این همان وزنی است که شعرهای کُردی تاکنون به همان وزن گفته میشود و قطعهٔ اورامان به خط پهلوی نیز به همان وزن است و این قطعهٔ اورامان بر ده هجا است که در هجای پنجم سکوت پیدا میشود. (فع لن، مف عولن، فع لن مف عولن) و در واژهٔ نخست به مناسبت درآمد آهنگ، یک هجا حذف شدهاست.
و شعر دومی که بهار به آن اشاره میکند:
بخور بانوی جهان
هزار سال نوروز و مهرگان
که به باور بهار این عبارت دو فرد شعر هجایی (برابر دو مصراع عروضی است)، به وزن هشت هجایی که از وزنهای روایی (متداول) زمان کهن بوده و اصل آن چنین است:
بخوری بانوی جهان
هزار نوروز و مهرگان
شعر در زبانهای ایرانی نو (فارسی نو):
زبان فارسینو به واپسین گویش پارسی از زمان حمله اعراب به ایران در سال ۶۵۱ میلادی (۳۰ ه.ق) گفته میشود. اعراب پس از حمله به ایران همهٔ کتابخانهها را آتش زدند و هر کتابی در خانهها پیدا کردند سوزاندند تا هیچ یاد و نشانی از فرهنگ ایرانی و زبان پارسی برجای نماند. ابوریحان بیرونی در کتاب یادمانهای مانده از سدههای گذشته «آثار الباقیه عن القرون الخالیه» مینویسد: «قُتَیبَه بن مسلم سردار عرب هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ، علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم اُمی ماندند و از خط و کتابت بیبهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت». از اینرو به اجبار تا دو سده زبان رسمی ایران عربی بود تا اینکه یعقوب لیث صفاری بنیانگذار و نخستین پادشاه دودمان صفاریان زبان فارسی را زبان رسمی ایران اعلام کرد (۲۴۷ ه.ق) و از مرگ تدریجی آن جلوگیری نمود. یعقوب لیث دستور داد در کاخ او تنها به زبان فارسی سخن گفته شود و سخن گفتن به زبان عربی دارای مجازات بود زیرا نشان از چیرگی بیگانگان بر ایران داشت.
◆ در سده نخست هجری قمری تنها دو سروده از «دارایدخت» دختر دارای فرمانروای تخارستان در دسترس است و میتوان او را نخستین زن شاعر ایرانی نامید که اشعارش بجای مانده است. پس از حمله اعراب به ایران گروهی از شاهزادگان و مردم ایران به چین و ژاپن مهاجرت کردند. در کتاب «نیهونشوکی» که دومین کتاب کهن تاریخ ژاپن است نوشته شده در سالهای ۶۵۴ و ۶۵۷ میلادی دو گروه ایرانی از جمله «دارای» فرمانروای تخارستان همراه خانوادهاش از «کُندوزِ تُخارستان» به ژاپن آمدند و مورد پیشواز امپراتریس کوگْیوکو و امپراتور تِنْمو قرار گرفتند. گِیْکْیُو اِیتُو ایرانشناس ژاپنی طی پژوهشی در کهنترین کتاب شعر ژاپن «مانیوشو» با دو شعر شماره ۱۶۰ و ۱۶۱ برخورد میکند که از نظر معنا و ساختار با سایر اشعار ناهمگون بود و نکته مهمتر وجود واژه اوستایی «مانسرَدَهمَ» به معنی پیام اندیشه انگیز در شعر بود که در زبانهای ژاپنی و چینی کاملا بیمعنا بود. او دریافت این دو سروده برگرفته از آموزههای زرتشت و باورهای ایرانی است و اشعار به شاهدخت ایرانی «دارایدخت» که سال ۶۶۰ میلادی (۴۰ ه.ق) در ژاپن متولد شد تعلق دارد.
سروده شماره ۱۶۰:
حتی آتش فروزان
پیام اندیشه انگیز نیکان را (مانسرَدَهمَ)
رباید و پنهان کند در انبان
آیا چنین نگویند؟
سروده شماره ۱۶۱:
ابر آبی رنگ
شاید بالاتر رود
همان ابری که
بر فراز کوه شمال
گسترده است
از ستارگان گذر کند، از ماه بگذرد
تا بالاترین آسمان.
◆ در سده دوم هجری قمری شعری منسوب به «عباس مَرْوَزی» در مدح مأمون عباسی توسط محمد عوفی بخاری بازگفت شده است و عوفی او را نخستین شاعر پارسیگوی نامیده است. اما پژوهشگران با نگرش به واژگان، ترکیب گفتار، سبک و سیاق بیان این ابیات، به درستی گفته عوفی در انتساب این شعر به شاعری از سدهٔ دوم ه.ق در روزگار خلافت عباسیان تردید و آن را ساختگی میدانند.
ای رسانیده به دولت فرق خود تا فرقدین
گسترانیده به جود و فضل در عالم بدین
مر خلافت را تو شایسته چو مردم دیده را
دین یزدان را تو بایسته چو رخ را هر دو عین
کس براینمنوال پیش از من چنین شعری نگفت
مر زبان پارسی را هست با این نوع بین
لیک زان گفتم من این مدحت تو را تا این لغت
گیرد از مدح و ثنای حضرت تو زیب و زین
◆ در سده سوم هجری قمری نخستین حکومت مستقل ایرانیتبار پس از حمله اعراب به ایران یعنی دودمان طاهریان پایهگذاری شد (۲۰۶-۲۵۹ ه.ق). از دودمان طاهریان که خراجگزار عباسیان بودند هیچ نشان تاریخی در دست نیست که آیا قصد برانداختن زبان رسمی عربی و روی کار آوردن فارسی به عنوان زبان رسمی کشور داشتهاند.
● حَنْظَلَه بادغیسی (؟-درگذشت ۲۱۹ ه.ق) از شاعران روزگار طاهریان است که دو قطعه از او بجای مانده و برخی او را نخستین شاعر پارسیگوی در اوزان عروض میدانند اگرچه این اشعار چنان پخته و رسا هستند که پذیرفتن آنها به عنوان نخستین اشعار پارسی آسان نیست و بیشتر پژوهشگران به درستی آن تردید دارند:
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
و شعر دیگری محمد عوفی بخاری به وی منسوب کردهاست:
یارم سپند، گرچه بر آتش همی فکند
از بهر چشم، تا نرسد مر ورا گزند
او را سپند و آتش، ناید همی به کار
با روی همچو آتش و با خال چون سپند
● محمود وَراق هروی (؟-درگذشت ۲۲۱ ه.ق) از دیگر شاعران روزگار طاهریان است و دو بیت که به نظر قدیمی نمیباشد را به او نسبت دادهاند که در درستی آن تردید وجود دارد:
نگارینا به نقد جانت ندهم
گرانی در بها، ارزانت ندهم
گرفتستم بهجان دامانِ وصلت
دهم جان از کف و دامانت ندهم
● راتِبَه نیشابوری (۲۵۹-۳۰۵ ه.ق) کنیز محمود وراق هروی را نخستین زن شاعر پارسیگوی در روزگار طاهریان میشمارند اما هیچ شعری از او در دسترس نیست.
◆ دودمان صفاریان در (۲۴۷-۳۹۲ ه.ق) به دست یعقوب لیث صفاری که حامی جدی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی بود بنیانگذاری شد. او را نخستین شهریار ایرانی احیاگر زبان پارسی، پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان میدانند. او از شاعران پارسیگوی پشتیبانی فراوان میکرد. اقدامات یعقوب لیث محرکی در سرودن شعر فارسی شد و آغاز سنتی گردید که سامانیان، پیشروان راستین رستاخیز ادبی ایران، آن را برگرفته و گسترش دادند.
● محمد بن وصیف سَگزی (زادروز و درگذشت نامعلوم) شاعر و نامهنگار یعقوب لیث صفاری بود و بیشتر پژوهشگران او را نخستین شاعر پارسیگوی در اوزان عروضی میدانند. پس از آنکه یعقوب لیث صفاری، در سال ٢۵۱ هجری قمری، خوارج را شکست داد، شاعران به رسم زمانه شعر به عربی در ستایش او سرودند. یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت». در این هنگام، محمد بن وصیف سگزی شعری به زبان فارسی در ستایش او سرود که بیشتر پژوهشگران آن را نخستین شعر فارسی در اوزان عروضی میدانند:
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگ بند و غلام
ازلی خطی در لوح که ملکی بدهید
به ابی یوسف یعقوب بن اللیث همام
به لتام آمد رتبیل ولتی خورد به لنگ
لتره شد لشکر رتبیل و هبا گشت کنام
لمن الملک بخواندی تو امیرا به یقین
با قلیلالفیه کن زاد در آن لشکر کام
عمر عمار ترا خواست و زوگشت بری
تیغ تو کرد میانجی به میان دد و دام
عمر او نزد تو آمد که تو چون نوح بزی
در آکار تن او سر او باب طعام
● محمد بن مُخَلَد سَگزی (زادروز و درگذشت نامعلوم) نیز از نخستین شاعران پارسیگوی است. از وی شعری در ستایش یعقوب لیث صفاری (۲۴۷-۲۶۵ ه.ق) بجای مانده است:
جز تو نزاد حوّا و آدم نکشت
شیر نهادی به دل و بر مَنِشت
معجز پیغمبر مکی تویی
به کنش و به منش و به گُوِشت
فخر کند عمار روزی بزرگ
کوهدانم من که یعقوب کشت
● بَسام کُرد (زادروز و درگذشت نامعلوم) نیز از دیگر پیشگامان سرایش شعر به زبان پارسی است. بسام از خوارج سیستان بود و به یعقوب لیث صفاری (۲۴۷-۲۶۵ ه.ق) پناه آورده بود:
هر که نبود او به دل متهم
بر اثر دعوت تو کرد نعم
عمر ز عمار بدان شد بری
کاوی خلاف آرد، تا لاجرم
دید بلا بر تن و بر جان خویش
گشت به عالم تن او در الم
مکه حرم کرد عرب را خدای
عهد ترا کرد حرم در عجم
هر که درآمد همه باقی شدند
باز فنا شد که ندید این حرم
● فیروز مَشرِقی (زادروز و درگذشت نامعلوم) شاعر روزگار عَمرو لیث صفاری (۲۶۵-۲۸۷ ه.ق) نیز جز پیشگامان شعر پارسی است:
مرغی است خدنگ او عجب دیدی
مرغی که شکار او همه جانا
داده پر خویش کرکسش هدیه
تا بچه ش را برد به مهمانا
یکی همچون پرن بر اوج خورشید
یکی چون شایورد از گرد مهتاب
● ابوسُلَیک گرگانی (زادروز و درگذشت نامعلوم) از شاعران همدوره عَمرو ابن لیث صفاری (۲۶۵-۲۸۷ ه.ق) است که سرودههای زیر از اوست:
خون خود را گر بریزی بر زمین
به که آب روی ریزی در کنار
بتپرستنده به از مردمپرست
پند گیر و کار بند و گوش دار
□
بمژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من بردی
این شگفتی که دید، دزد بمزد!
◆ ایجاد دودمان سامانیان (۲۶۱-۳۹۵ ه.ق) منجر به بازسازی هویت و فرهنگ ایرانی و رشد زبان پارسی شد. در زمان سامانیان زبان فارسینو گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده است، فارسینو به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژههای عربی به آن راه یافت.
● ابوحَفص سُغدی (زادروز و درگذشت نامعلوم) موسیقیدان، پدیدآورنده سازِ شهرود، نویسنده نخستین واژهنامه پارسی و از نخستین شاعران پارسیگوی است که در پایان سده سوم و آغاز سده چهارم در روزگار سامانیان زندگی میکرد. برخی او را سراینده نخسین شعر پارسی در اوزان عروضی در حدود سال ۳۰۰ ه.ق با شعر آهوی کوهی دانستهاند:
آهوی کوهی در دشت چگونه دَوَذا
او ندارد یار بی یار چگونه بُوَذا
آهوی کوهی چگونه میتواند در دشت [که جای او نیست] بدود، او که یار ندارد چگونه میتواند زنده باشد.
نگریستنیست که نخستین شعری که از دورانِ نوزایی فارسی بجای مانده است، دربارهٔ تنهایی و بیگانگی است! شاید ابوحَفص سغدی خواسته باشد احساسش را نسبت به استعمار اعراب و زبان بیگانه بیان کند؟ به هر روی، برخی زبان را خانهٔ وجود میدانند. هایدگر میگفت انسان فقط در خانهٔ زبان میتواند وجود خود را نشان دهد. بنابراین طبیعی است که وقتی خانه مال خود او نبود برایش احساس بیگانگی ایجاد کند.
● مسعودی مَروَزی (زادروز و درگذشت نامعلوم) سراینده نخستین شاهنامه منظوم فارسی است که در پایان سده سوم و آغاز سده چهارم در روزگار سامانیان زندگی میکرد. شوربختانه از شاهنامه او تنها این سه بیت بجای مانده است:
نخستین کیومرث آمذ به شاهی
کرفتش به کیتی درون پیشگاهی
چو سی سالی به کیتی باذشا بوذ
کی فرمانش به هر جایی روا بوذ
سپری شذ نشان خسروانا
چو کام خویش راندند در جهانا
● شهید بلخی (؟-درگذشت ۳۲۵ ه.ق) فیلسوف و شاعر پارسیگوی در روزگار سامانیان بوده است. اشعار وی مورد ستایش شاعران پس از او بوده و آن را همپایه اشعار رودکی دانستهاند:
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک ماندی جاودانه
درین گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه
● رودکی (۲۴۴-۳۲۹ ه.ق) را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی و پدر شعر پارسی میدانند چونکه تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته است و کیفیت اشعار او آغازگر راه پیشرفت ادبیات فارسی بوده است. او شعر فارسی را از پیروی از شعر عربی جدا کرد و اوزان و قالبهای جدید فارسی را پدید آورد. برخی پژوهشگران چون ریچارد فِرای بر این باورند که رودکی در تغییر خط ایران از دبیره پهلوی به عربی در روزگار سامانیان نقش داشته است. از تمام آثار رودکی که گفته میشود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت بوده، تنها ۱۰۴۷ بیت بجای مانده است که دربرگیرنده چند قصیده، غزل، مثنوی، رباعی و شماری بیت پراکنده است.
پینوشت ۱: شفیعی کدکنی شعر «آهوی کوهی» ابوحفص سغدی را نخستین شعر فارسی دانسته است و با سرودن شعر «هزارهٔ دوم آهوی کوهی» در هزارمین سال سرایش «آهوی کوهی» به نخستین شعر پارسی اشاره کرده است و با نوآوری شعر خود را به نخستین شعر پارسی و ادبیات کهن و باستانی ایران در ژرفای تاریخ پیوند زده است که خود کنایهایست بر پیوستگی شعر فارسی که اکنون وارد هزارهٔ دوم شده است.
پینوشت ۲: صادق هدایت شعر «آهوی کوهی» را نخستین شعر فارسی دانسته است اما گمان برده بهرام گور سراینده آن بوده است او نگاره آهوی کوهی را برای این شعر در ۲۴ مهر ۱۳۰۷ در پاریس کشیده است.
پینوشت ۳: دوذا و بوذا به شکل ذال معجم (دودا و بودا) نوشته شدهاند.