مشت میکوبم بر در پنجه میسایم بر پنجرهها من دچار خفقانم، خفقان! من به تنگ آمدهام، از همه چیز بگذارید هواری بزنم: – آی! با شما هستم! این درها را باز کنید! من به دنبال فضائی میگردم: لب بامی، سر کوهی،
دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم. آه! میخواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد! من هوارم را سر خواهم داد! چاره درد مرا باید این داد کند از شما «خفتهی چند»! چه کسی میآید با من فریاد کند؟
فریدون مشیری
آواز فریاد از محمدرضا شجریان در قطعه ترکمن از آلبوم فریاد با آهنگسازی حسین علیزاده
قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی...
من دردِ مشترکم مرا فریاد کن.
□
درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو دستت را به من بده حرفت را به من بگو قلبت را به من بده من ریشههای تو را دریافتهام با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام و دستهایت با دستانِ من آشناست.
در خلوتِ روشن با تو گریستهام برایِ خاطرِ زندگان، و در گورستانِ تاریک با تو خواندهام زیباترینِ سرودها را زیرا که مردگانِ این سال عاشقترینِ زندگان بودهاند.
□
دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست ای دیریافته با تو سخن میگویم بسانِ ابر که با توفان بسانِ علف که با صحرا بسانِ باران که با دریا بسانِ پرنده که با بهار بسانِ درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من ریشههای تو را دریافتهام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست.
احمد شاملو (الف. بامداد)، هوای تازه، ۱۳۳۴
آواز درد مشترک از همایون شجریان و علیرضا قربانی در آلبوم افسانه چشمهایت با آهنگسازی مهیار علیزاده
روخوانی عشق عمومی از احمد شاملو در آلبوم باغ آینه با آهنگسازی مرتضی حنانه
احمد شاملو شعر «عشق عمومی» را در سال ۱۳۳۴ خورشیدی پس از تیرباران و به خون غلتیدن بسیاری از دوستانش همچون مرتضی کیوان پس از کودتای ۲۸ مرداد سروده است.
شاملو در توضیحات کتاب هوای تازه منظور از «مردگان این سال» را مبارزان اعدام شده سازمان نظامی حزب توده ایران در سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۴ بیان کرده است. شاملو در چند گفتگو درباره «درد مشترک» سخن گفته است، از جمله در گفتگویی که در ۲۰ مرداد ۱۳۵۸ با عنوان «سندباد در سفر مرگ از شبانهها تا هجرانیها» در روزنامهی بامداد شمارهی ۸۰ به چاپ رسید: «من از درد خودم فریاد زدهام و البته که چنین است. مگر میتوان از درد دیگری فریاد زد و در ضمن صمیمی و صادق نیز بود! اما اگر درد من درد تو نیز بوده؛ اگر درد من درد مشترک بوده، پس در همان حال «درد مشترک» را فریاد زدهام».
شاملو در گفتگویی که در ماهنامهی شماره ۲ «اندیشه و هنر»، ویژهی الف. بامداد در فروردین ۱۳۴۴ به چاپ رسید، در همین باره با اشاره به مردم میگوید: «من اگه انسان باشم، نمیتونم از درد شما غافل باشم؛ نمیتونم. توی عاشقونهترین شعرهای من یه عقیده اجتماعی پیدا میکنین، چرا؟ برای این که من دور نیستم از جامعهام. من همراه جامعه هستم. من حس میکنم جامعهام رو، و این اصلاً تخته پرش منه».
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبانست. کسی سر بر نَیارد کرد پاسخ گفتن و دیدارِ یاران را. نِگَه جُز پیشِ پا را دید، نَتواند، که ره تاریک و لغزانست. وگر دستِ محبت سویِ کس یازی، به اکراه آوَرَد دست از بغل بیرون؛ که سرما سختْ سوزانست.
نفس، کز گرمگاهِ سینه میآید بُرون، ابری شود تاریک. چو دیوار ایستد در پیشِ چشمانت نفس کاینست، پس دیگر چه داری چشم ز چشمِ دوستانِ دور یا نزدیک؟ مسیحایِ جوانمردِ من! ای ترسایِ پیرِ پیرهنْ چرکین! هوا بس ناجوانمردانه سردَست... آی... دمت گرم و سرت خوش باد! سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگِ بیرنگم. بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم. حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشتِ در چون موج میلرزد. تگرگی نیست، مرگی نیست. صدایی گر شنیدی، صحبتِ سرما و دندانست.
من امشب آمَدَستَم وام بُگذارم. حسابت را کنارِ جام بُگذارم. چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟ فریبت میدهد، بر آسمان این سرخیِ بعد از سحرگه نیست. حریفا! گوشِ سرما برده است این، یادگار سیلیِ سردِ زمستانست. و قندیلِ سپهرِ تنگْ میدان، مرده یا زنده، به تابوتِ سِتَبرِ ظلمتِ نُهْ تویِ مرگ اندود، پنهانست. حریفا! رو چراغِ باده را بِفْروز، شب با روز یکسانست.
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت. هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان، نفسها ابر، دلها خسته و غمگین، درختان اسکلتهای بلور آجین، زمینْ دلمرده، سقفِ آسمانْ کوتاه، غبار آلوده مهر و ماه، زمستانست.
مهدی اخوان ثالث (م. امید)، زمستان، تهران دی ماه ۱۳۳۴
آواز زمستان از محمدرضا شجریان در مقام داد و بیداد از آلبوم زمستان است با آهنگسازی حسین علیزاده
آواز زمستان از شهرام ناظری در آلبوم زمستان با آهنگسازی محمدرضا درویشی
روخوانی زمستان از مهدی اخوان ثالث در آلبوم قاصدک با آهنگسازی مجید درخشانی
گریبان: یقه لباس نَیارَد: نمیتواند دست یازی: دست دراز کردن مسیحا: نام و لقب حضرت مسیح تَرْسا: مسیحی لولیوش: مانند لولی، سرمست، جوان خوش اندام مغموم: غمزده؛ غمناک؛ اندوهگین؛ اندوهناک تیپا: ضربهای که با سرپنجۀ پا به چیزی بزنند؛ تُک پا؛ اردنگی. نه از رومم: رومی نیستم، از مردم روم نیستم. اهل روم نیستم. به مناسبت سفیدی رنگ پوست و آن را شعرا مقابل زنگی آورند به مناسبت سیاهی پوست زنگ: ولایت زنگیان . ولایت زنگبار، حبشه و زنگبار و تونس و دیگر ولایات آفریقا. آمَدَسْتَم: آمده ام وام بُگْزارم: قرضم را بدهم گوش سرمابرده: گوش سرمازده، گوشی که در اثر سرما سرخ شده است قندیل: چراغ، چراغدان، قندیل سپهر به معنای خورشید و ماه است سپهرِ تَنْگْ میدان: آسمان ابری در زمستان که به دلیل تراکم ابرها به نظر تنگ و کوتاه میرسد بر خلاف آسمان تابستان که بلند و فراخ است سِتَبْر: ضخیم، کلفت نُهْ توی: نه آسمان، به باور گذشتگان هر یک از سیارات هفتگانه فلکی دارد ازین قرار: فلک قمر (ماه)، فلک عطارد (تیر)، فلک زهره (ناهید)، فلک شمس (آفتاب)، فلک مریخ (بهرام)، فلک مشتری (اورمزد)، فلک زحل (کیوان) و بالاتر از این هفت فلک، دو فلک دیگر است: فلک هشتم فلک اطلس یا ثوابت و فلک نهم فلک الافلاک. عروس نه فلک: کنایه از افلاک است بطریق اضافه یعنی عروسی که آن نه فلک است. کنایه از آفتاب است مرگ اندودْ: مرگ آور بِفْروز: روشن کن بلورآجین: سوزن سوزن شدن یخ روی تنه درخت
خانهام آتش گرفتهست، آتشی جانسوز. هر طرف میسوزد این آتش، پردهها و فرشها را، تارشان با پود. من به هرسو میدوم گریان، در لهیبِ آتش پر دود؛
وز میان خندههایم، تلخ، و خروش گریهام، ناشاد، از درون خستهٔ سوزان، می کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
خانهام آتش گرفتهست، آتشی بیرحم. همچنان میسوزد این آتش، نقشهایی را که من بستم به خونِ دل، بر سر و چشمِ در و دیوار، در شبِ رسوایِ بیساحل.
وای بر من، سوزد و سوزد غنچههایی را که پروردم به دشواری، در دهان گودِ گلدانها، روزهای سخت بیماری.
از فراز بامهاشان، شاد، دشمنانم موذیانه خندههای فتحشان بر لب، بر منِ آتش بهجان ناظر. در پناه این مُشبّک شب. من به هرسو میدوم، گریان ازین بیداد. میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
وای بر من، همچنان میسوزد این آتش آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان؛ وآنچه دارد منظر و ایوان. من به دستانِ پر از تاول اینطرف را میکنم خاموش، وز لهیب آن روم از هوش؛ زآن دگرسو شعله برخیزد، به گِردش دود. تا سحرگاهان، که میداند، که بودِ من شود نابود. خفتهاند این مهربان همسایگانم شاد در بستر، صبح از من مانده بر جا مشتِ خاکستر؛ وای، آیا هیچ سر برمیکنند از خواب، مهربان همسایگانم از پی امداد؟ سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد. میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
مهدی اخوان ثالث (م. امید)، زمستان، زندان «م»، شهریور ماه ۱۳۳۳
تصنیف فریاد از محمدرضا شجریان در آواز دشتی و مرکبخوانی از آلبوم فریاد
روخوانی فریاد از مهدی اخوان ثالث در آلبوم قاصدک با آهنگسازی مجید درخشانی