افسوس که بیفایده فرسوده شدیم وز داس سپهر شاملو نامجو شجریان خیام

افسوس که بیفایده فرسوده شدیم وز داس سپهر دکلمه شاملو نامجو شجریان خیام

افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم
وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم

خیام، ترانه‌های خیام نوشته و گردآوری صادق هدایت

روخوانی افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم از احمد شاملو در آلبوم رباعیات خیام با آهنگسازی فریدون شهبازیان و آواز محمدرضا شجریان

تصنیف هیچ (بنگر به جهان) از محسن نامجو در آلبوم دماوند با آهنگسازی محسن نامجو


رباعی نامبرده یکی از رباعیات بحث برانگیز از دید اصالت انتساب می‌باشد. برخی پژوهشگران مانند صادق هدایت، احمد شاملو، محمدمهدی فولادوند، یوگِنی بِرتِلِس و... رباعی نامبرده را سروده خیام یا منسوب به او می‌دانند. ولی برخی از پژوهشگران و مصححین مانند محمدعلی فروغی، قاسم غنی، محمدرضا شفیعی کدکنی، جلال‌الدین کزازی، ادوارد فیتزجِرالد و... رباعی نامبرده را سروده خیام نمی‌دانند.

محمدرضا شفیعی کدکنی در پیشگفتار «مختارنامه» اثر برجسته عطار نیشابوری می‌نویسد: «در تصحیح مختارنامه تمام رباعی‌های گزینش شده به طور مسلم به عطار تعلق دارد. به این ترتیب این اثر نه تنها یک منبع مطالعاتی و پژوهشی برای آشنایی با آثار عطار است، بلکه می‌توان از آن برای اطمینان حاصل کردن از رباعیاتی که به خیام منسوب شده‌اند اما در درستی انتساب آن‌ها جای تردید وجود دارد نیز استفاده کرد. زیرا بسیاری از شهیرترین و زیباترین رباعی‌هایی که به نام خیام آوازه‌ای دارند، برپایه نسخه‌های کهن مختارنامه، از آن عطارند و انتساب آنها به خیام دست کم دو سده پس از نوشته شدن نسخه‌های متن این کتاب صورت پذیرفته است. بنابراین با توجه به این که بسیاری از رباعیات منسوب به خیام در مختارنامه نیز آمده خواننده مطمئن می‌شود که رباعی متعلق به عطار بوده است.»

رباعی نامبرده نیز در مختارنامه عطار نیشابوری به تصحیح شفیعی کدکنی آمده است و برپایه دیدگاه شفیعی کدکنی این رباعی سروده عطار است نه خیام. همچنین با نگرش به معنی و مفهوم واژگان، رباعی بازگفت شده از عطار درست‌تر می‌نماید.

افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم
وز آسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده دمی بکام، نابوده شدیم

عطار، مختارنامه

آس: سنگ‌های آسیاب که غلات را با آن خرد می‌کنند
سوده: خرد شدن، ساییده شدن، نرم شدن
نابوده: نبوده، وجود نداشته، واقع نشده، نیست

خیام

احمد شاملو

محسن نامجو

آهنگ

۱۴۰۰/۱۲/۲۰

آرام گیر با من چون گنج در خرابی ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی

آرام گیر با من چون گنج در خرابی ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی

ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی

در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی
در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی

بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی
بی آتش رخ تو دل گشته چون کبابی

چون چشم نیم خوابت بیدار کرد فتنه
ناموس شوخ چشمان آنجا نمود خوابی

آن چشمه‌ای که لعلت سیراب شد از آنجا
در خلد هیچ حوری آنجا نیافت آبی

من تاب می نیارم تابی ز زلف کم کن
تا کی بود ز زلفت در دل فتاده تابی

ای گنج آفرینش دلها خراب از تو
آرام گیر با من چون گنج در خرابی

در شش جهات عالم از هشت خلد خوشتر
در تو نگاه کردن در نور ماهتابی

خواهم که مست باشی در ماهتاب خفته
من بر رخت فشانده از چشم تر گلابی

گه کرده بر رخ تو از برگ گل نثاری
گه خورده با لب تو از جام جم شرابی

این آرزوست اکنون عطار را ز عالم
این آرزوی او را هین باز ده جوابی

عطار، دیوان اشعار، غزلیات

شِکنج: پیچ‌و‌خم گیسو
نِیل: به دست آوردن/رسیدن به مراد و مطلوب
مَضیق: تنگنا
شوخ چشم: بی‌شرم، بی‌حیا‌، گستاخ، زیبا
لَعل: لب معشوق، می انگور
خُلد: بهشت
فشانده: پریشان، فروریخته، ریخته
چشم تر: گریان
نثار: فدا کردن، تقدیم
جام جم: کنایه از دهان، جام جهان نما، در عرفان به دل تعبیر می‌شود
هِین: زودباش، شتاب کن

عطار

۱۴۰۰/۱۲/۰۵

ره میخانه و مسجد کدام است که هر دو بر من مسکین حرام است

ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام است

به میخانه امامی مست خفته است
نمی‌دانم که آن بت را چه نام است

مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است

برو عطار کو خود می‌شناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است

عطار، دیوان اشعار، غزلیات

عطار

۱۳۹۱/۰۴/۳۰

منصور حلاج در عشق دو رکعت است وضو آن درست نیاید الا به خون

حسین منصور حلاج را بدان روز که بر دار می‌آویختند ...

★ 

نقلست که درویشی در آن میان ازو پرسید که: «عشق چیست؟»

گفت: «امروز بینی و فردا بینی پس فردا بینی»

آن روزش بکشتند و دیگر روزش بسوختند و سوم روزش به باد بردادند یعنی عشق اینست.

پس پاهایش ببریدند.

تبسمی کرد گفت: «بدین پای سفر خاکی می‌کردم قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم بکند اگر توانید آن قدم را ببرید»

پس دو دست بریده خون آلوده در روی در مالید تا هر دو ساعد و روی خون آلوده کرد.

گفتند: «این چرا کردی؟»

گفت: «خون بسیار از من برفت و دانم که رویم زرد شده باشد شما پندارید که زردی من از ترس است خون در روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم که گلگونهٔ مردان خون ایشان است».

گفتند: «اگر روی را بخون سرخ کردی ساعد باری چرا آلودی؟»

گفت: «وضو می‌سازم»

گفتند: «چه وضو؟»

گفت: «رکعتان فی العشق لایصح وضوء هما الا بالدم»

در عشق دو رکعت است وضو آن درست نیاید الا به خون ...

عطار، تذکرةالاولیاء

عطار

۱۳۸۵/۰۱/۲۵

فریاد کز غم تو فریادرس ندارم با که نفس برآرم چون همنفس ندارم

فریاد کز غم تو فریادرس ندارم

با که نفس برآرم چون همنفس ندارم

گفتم که در غم تو یاری کنندم آخر

چون یاریم کند کس چون هیچکس ندارم

ای دستگیر جانم دستم تو گیر ورنه

کس دست من نگیرد چون دست رس ندارم

گفتی به من رسی تو گر ذره‌ای است صبرت

کی در رسم به گردت کان ذره بس ندارم

چون در ره تو شیران از سیر بازماندند

تا کی دوم به آخر شیری ز پس ندارم

زهره ندارم ای جان گرد در تو گشتن

زیرا که در ره تو تاب عسس ندارم

در حبس کون بی تو پیوسته می‌تپم من

سیمرغ قاف قربم برگ قفس ندارم

عطار خاک راهت خواهد که سرمه سازد

بر فرق باد خاکم گر این هوس ندارم


عطار، دیوان اشعار، غزلیات

عطار

فریاد

۱۳۸۵/۰۱/۱۸