منصور حلاج در عشق دو رکعت است وضو آن درست نیاید الا به خون

حسین منصور حلاج را بدان روز که بر دار می‌آویختند ...

★ 

نقلست که درویشی در آن میان ازو پرسید که: «عشق چیست؟»

گفت: «امروز بینی و فردا بینی پس فردا بینی»

آن روزش بکشتند و دیگر روزش بسوختند و سوم روزش به باد بردادند یعنی عشق اینست.

پس پاهایش ببریدند.

تبسمی کرد گفت: «بدین پای سفر خاکی می‌کردم قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم بکند اگر توانید آن قدم را ببرید»

پس دو دست بریده خون آلوده در روی در مالید تا هر دو ساعد و روی خون آلوده کرد.

گفتند: «این چرا کردی؟»

گفت: «خون بسیار از من برفت و دانم که رویم زرد شده باشد شما پندارید که زردی من از ترس است خون در روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم که گلگونهٔ مردان خون ایشان است».

گفتند: «اگر روی را بخون سرخ کردی ساعد باری چرا آلودی؟»

گفت: «وضو می‌سازم»

گفتند: «چه وضو؟»

گفت: «رکعتان فی العشق لایصح وضوء هما الا بالدم»

در عشق دو رکعت است وضو آن درست نیاید الا به خون ...

عطار، تذکرةالاولیاء

عطار

۱۳۸۵/۰۱/۲۵