جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست جز وصل توام هیچ تمنای دگر

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست جز وصل توام هیچ تمنای دگر

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست

این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست

وین جان من سوخته را جز سر زلفت
اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست

یک لحظه غمت از دل من می‌نشود دور
گویی که غمت را جز ازین رای دگر نیست

یک بوسه ربودم ز لبت، دل دگری خواست
فرمود فراق تو که: فرمای، دگر نیست

هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست

عشاق تو گرچه همه شیرین سخنانند
لیکن چو عراقیت شکرخای دگر نیست

فخرالدین عراقی، دیوان اشعار، غزلیات

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست

فخرالدین عراقی

۱۳۹۱/۱۰/۳۰

صدای تو نهایت خوبی است صدای تو چه عاشقانه مرا کوک میکند

صدای تو نهایت خوبی است صدای تو چه عاشقانه مرا کوک میکند

صدای تو نهایت خوبی است در این شب تنهایی
سوسو می‌زند صدای تو روشنم می‌کند
تنها زمزمه‌ی صدای تو
پریشانیم از گیسوان تو
و حیرانیم بیقراری مردمکانت
صدایم می‌کنی و من می‌رویم
بگذار به صدایت تکیه کنم
صدای تو بیداری گلهاست

صدای تو اتاقم را پر کرده است
صدای تو رقص گل‌های قالی است
آرام گام بر می‌دارم با صدای تو
صدای تو راه است راهنما است
صدای تو در خیابان گم نمی‌شود
هم جنس مردم نمی‌شود
صدای تو ماشین نیست آن نیست این نیست
صدای تو مانند خود تو است
من با صدای تو می‌خوابم
رویاهایم با صدای تو تعبیر می‌شود
صدای تو شعر است موسیقی است
صدای تو عشق است
اصلاً با صدای تو است که جهان تسخیر شده است

همه اتاق من در طواف صدای تو جاریست
من تنها به صدای تو تکیه می‌کنم
این تکیه گاه را از من دریغ نکن
در صدایت مانند برق نگاهت چیزی است که من به آن محتاجم
من را از این بیشتر محتاج نکن
این نگاه را از من دریغ نکن
صدایت را از من نگیر.

صدای تو اتاقم را پر کرده است

۱۳۹۱/۱۰/۲۵

پرندگان پشت بام را دوست دارم دانه هایی را که هر روز برایشان

پرندگان پشت بام را دوست دارم دانه هایی را که هر روز برایشان

پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانه‌هایی را که هر روز برایشان می‌ریزم
در میان آن‌ها
یک پرنده‌ی بی‌معرفت هست
که می‌دانم روزی به آسمان خواهد رفت
و بر نمی‌گردد
من او را بیشتر دوست دارم...

گروس عبدالملکیان

پرنده بی معرفت

گروس عبدالملکیان

۱۳۹۱/۱۰/۲۴

هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد مگر آنکه از درون طاق کسری

هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد مگر آنکه از درون طاق کسری

هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد مگر آنکه از درون نابود شده باشد.

ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد سوم: قیصر و مسیح (۱۹۴۴)

A great civilization is not conquered from without until it has destroyed itself within.

Will Durant, The Story of Civilization, Vol 3 Caesar and Christ (1944)

ایوان خسرو یا طاق کسری برجسته‌ترین یادگار شاهنشاهی ساسانی است که در تیسفون پایتخت ساسانیان [۳۷ کیلومتری جنوب بغداد] در کناره خاوری رود دجله قرار گرفته است. کاخ تیسفون و به ویژه ایوان باشکوه آن در زمان ساسانیان جایگاه برگزاری دیدارهای مهم، بارهمگانی و همچنین جایگاه برگزاری جشن‌های سنتی مانند نوروز در پیشگاه شاهنشاه ساسانی بوده است. بارهمگانی یا بارعام آیینی بود که مردم با شاه دیدار داشتند، برای بار یافتن باید از پیش درخواست می‌شد که به این کار بارخواهی گفته می‌شد و شخصی که درخواستش پذیرفته شده بود باریاب نامیده می‌شد.

بار عام بارعام بارهمگانی در طاق کسری

ایوان اصلی این کاخ بلندترین ایوان خشتی ساخته شده به دست انسان می‌باشد. این کاخ به دستور خسرو انوشیروان یا شاید شاپور یکم ساخته شده است. در زمان یورش عرب‌ها به ایران این کاخ در سال ۶۳۷ میلادی به تاراج و چپاول رفت سپس چندگاهی به عنوان مسجد استفاده شد و پس از آن کم‌کم رها گشت تا اینکه در سال ۷۶۳ میلادی ابوجعفر منصور خلیفه دوم عباسی به پیشنهاد ابوایوب موریانی وزیر ایرانی‌اش کوشید تا آن را ویران کند و از سازه‌های آن بنایی در بغداد بسازند اما چونکه ویران کردن آن هزینه و زمان زیادی به بار آورد از نابودی همه آن ناتوان ماند، در سال ۹۰۲ میلادی مکتفی خلیفه هفدهم عباسی سازه‌ها و آجرهای بجای مانده از ایوان خسرو را درآورد تا در ساخت کاخ تاج بغداد استفاده کند، با اینکه در دوران فرمانروایی عرب‌ها به ویژه عباسیان کوشش فراوان در ویران کردن این کاخ نمودند و ایوان خسرو آسیب‌های سهمگینی دیده است اما از نابودی کامل آن ناکام ماندند.

ایوان خسرو یا طاق کسری یا ایوان مدائن

ایوان خسرو برای نمایش فر و شکوه ساخته شده تا نشانگر توان و دارایی باشد و فرستادگان کشورهای دیگر را هاج و واج سازد و به فرمانروایان دست نشانده سرکش هشدار دهد که این کشور توان درهم شکستن هر مبارزه‌ای را دارد. نمای باقیمانده که ایوان بزرگی رو به خاور در کانون آن قرار دارد یک سوی میانسرای پهناور را که بازمانده آن از بین رفته تشکیل داده است. در برابر این ایوان، ایوان بزرگ دیگری رو به باختر قرار داشت که تنها نشانه‌های آن بر روی زمین به چشم می‌خورد. ایوان بزرگ ۲۵ متر پهنا و ۴۳ متر ژرفا دارد و بلندای ایوان به ۳۰ متر می‌رسد که در گونه خود شگفت‌انگیز است.

در گذشته ایوان آن را یک پرده سنگین زر بافت می‌پوشاند که بلندای افراشته و فضای نقش‌های گوناگون آن گویای دارایی فراوان بود. دیواره‌های اندرونی ایوان خسرو آذین‌های فراوان داشت و در دیوار نگاره‌هایی از صحنه‌های شکار وجود داشته است و با استفاده از مرمر رنگی و موزائیک‌های شیشه‌ای که صحنه‌های نبرد مانند صحنه‌ای که خسرو را سوار بر اسبی زرد در دورگیری انطاکیه نشان می‌دهد آذین شده بود. در بام تالار پرشکوه ایوان برج‌های دوازده‌گانه را با ستاره‌های زرین مجسم ساخته بودند و دوازده ستون مرمر در میانسرای روبروی ایوان وجود داشته است.
کف‌ها را با استفاده از صفحات مرمر ضخیم که با قالی‌های ابریشمی دارای نگارهای باغ، درخت و جوی‌های آب فرش شده بود پوشانده بودند. تخت زر را در انتهای ایوان بزرگ و پشت پرده‌ای قرار داده بودند و تنها هنگامیکه شاهنشاه آماده بار دادن و دیدار با مردم بود به کنار می‌زدند. فرش بهارستان که باغ‌های بهشت را نشان می‌داد در ایوان خسرو پهن شده بود و دارای ۱۴۰ متر درازا و ۲۷ متر پهنا بوده است در بافت این فرش از ابریشم، زر، نقره و گوهرانی چون زمرد و مروارید استفاده شده بود که در زمان یورش عرب‌ها تکه‌تکه و به عربستان ترابرد شد.

ایوان خسرو طاق کسری تاق کسری ایوان مدائن در تیسفون

همیشه زیبایی و شکوه این کاخ مورد توجه و شگفتی شاعران، جهانگردان و تاریخ‌نگاران بوده است. بُحْتُری شاعر سرشناس عرب قصیده سینیه را به زبان عربی در ستایش ایوان خسرو سروده است او می‌گوید: «ایوان از شگفتی بنا پنداری شکافی است در پهلوی کوهی، کوهی رفیع است که کنگره‌هایش بر قلل رضوی و قدس مشرف است، کسی نداند که آدمی آن را برای آرامگاه جنیان ساخته است، یا جنیان آن را برای آدمی ساخته است».

کاخ تیسفون ایوان کسری کوشک اسپید کاخ سفید

در زمان ساخت ایوان خسرو به خسرو انوشیروان گزارش دادند که برای پیشبرد کار برخی از خانه‌ها را باید ویران کنند تا دیوار کاخ از آنجا بگذرد، اما در این میان پیرزنی هست که در خانه‌ایی گلی و کوچکی زندگی می‌کند و با اینکه ما پیشنهاد دادیم خانه‌اش را چند برابر بهای واقعی‌اش از او خریداری کنیم باز نمی‌پذیرد آن را بفروشد چه باید کرد؟ انوشیروان گفت: از من نپرسید که چه باید کرد، خودتان بروید و برپایه دادگری با او رفتار کنید.

کسانی که از ویرانه‌های کاخ دیدن کردن حتما دیوار اصلی کاخ را دیده‌اند که در نقطه‌ای خاص به شکل عجیبی کج شده و پس از طی کردن مسیری اندک باز در خطی راست به جلو رفته است. این نقطه از دیوار همان جایست که خانه پیرزن بود و بنای کاخ را کج ساختند تا خانه‌اش ویران نشود و تا روزی هم که زنده بود همسایه دیوار به دیوار پادشاه ماند. از آن زمان هزاران سال گذشته است اما دیوار کج کاخ خسرو باقی مانده است تا نشانه جوانمردی ایرانیان و دادگری انوشیروان دادگر باشد.
این گفتار پرآوازه از انوشیروان دادگر است که یکی از بزرگان با دیدن این کجی در کاخ به انوشیروان گفت: این کجی از بهر چیست؟
انوشیروان گفت: این کجی از راستی ماست.

کاخ کسری کاخ سفید کوشک اسپید

هیچ تمدنی به وسیله بیگانگان از بیرون فتح نمی‌شود مگر آنکه ابتدا خود را از درون تخریب کرده باشد.

ویل دورانت

۱۳۹۱/۱۰/۲۳

تفسیر چهار فصل ویوالدی کنسرتو ویولن مردم نادان برای اثبات خدا

زمانی که مردم نادان برای اثبات خدایانشان همدیگر را تکه پاره می‌کردند من با چهار سیم و یک تکه چوب اصوات خدا را روی کاغذ می‌نگاشتم.

آنتونیو ویوالدی

چهار فصل پرآوازه‌ترین اثر آنتونیو ویوالدی آهنگساز و ویولنیست چیره‌دست ونیزی در دوران باروک می‌باشد. چهار فصل شامل چهار کنسرتو ویولن است که ویوالدی آن‌ها را بین سال‌های ۱۷۱۸ تا ۱۷۲۰ آهنگسازی کرده است، ساخت موسیقایی هر کنسرتو نسبت به دیگری متفاوت است و هر کدام یادآور یک فصل می‌باشد. این کنسرتوها نخستین بار در سال ۱۷۲۵ به عنوان یک مجموعه دوازده کنسرتویی که بیانگر دوازده ماه سال است منتشر شد و چهار کنسرتو نخست آن بیانگر چهار فصل سال بود. هر کنسرتو دارای سه موومان است که دارای الگوی یک موومان آهسته بین دو موومان تند می‌باشد. افزون برین ویوالدی برای هر سال و ماه شعری توصیفی سروده است.

این کنسرتوها جنبش نویی در ادراک موسیقی به وجود آوردند: در آن‌ها او نهرهای روان، آواز پرندگان، پاس سگ‌ها، وزوز حشره‌ها، چوپان‌های جار زننده، تندبادها، رقاص‌های مست، شب‌های خاموش، چشم‌اندازهای یخ زده، اسکی بازی کودکان بر روی یخ، و آتش روشن کردن را به نمایش گذاشته است و شاید بن‌مایه الهام آن‌ها تابستانگاه منتووا ایتالیا بوده باشد. ویوالدی امکانات سازهای زهی را به خدمت القای احساسات انسانی و توصیف هر آنچه که در طبیعت است گذاشته است. او می‌خواسته یک سال را که نماینگر همه سال‌های زندگی آدمی نیز هست به زبان موسیقی بیافریند.

چهار فصل بیشتر به نوع اجرا، طرز نواختن و درک نوازندگان از موسیقی باروک و روح موسیقی ویوالدی، شعور و آگاهی و تسلط رهبر بر قطعه، اجرای صحیح نوانس‌ها و تمپوهای مختلف و ظرافتی عمیق تکیه دارد. به جرات می‌توان گفت که در تاریخ موسیقی هیچ اثری همچون چهار فصل این چنین آمیخته به ظرافتی پنهان و زنانه نیست. گاهی نقش ویولن یا ویولنسل پررنگ می‌شود و گاهی ارکستر بسیار پرحجم می‌نوازند. قطعات بسیار تکنیکی و فنی و بشدت حسی برای ویولن و ویولنسل به همراهی ارکستر زهی و ساز هارپسیکورد که به نوعی پدر پیانوهای امروزی است ساخته شده است. موسیقی ویوالدی غنای عجیبی دارد، روح رومانتیک و سودایی و گستره‌ای پهناور از ملزومات موسیقی او هستند. ملودی‌ها شفاف و روشن، ارکستراسیون محکم و متنوع و موسیقی بشدت صادق و اثرگذار شاهکار چهار فصل ویوالدی است.

فصل بهار، کنسرتو شماره ۱ در می ماژور

فصل تابستان، کنسرتو شماره ۲ در سل مینور

فصل پاییز، کنسرتو شماره ۳ در فا ماژور

فصل زمستان، کنسرتو شماره ۴ در فا مینور

آنتونیو ویوالدی

آهنگ

۱۳۹۱/۱۰/۱۵

لطفا از خواب بیدار شو سگ ناامیدانه کوشش میکند تا جفت مرده

لطفا از خواب بیدار شو سگ ناامیدانه کوشش میکند تا جفت مرده

لطفا از خواب بیدار شو: سگ ناامیدانه کوشش می‌کند تا جفت مرده خود را پس از کشته شدن توسط یک خودرو زنده کند سپس به مدت ۶ ساعت در کنار او نگهبانی می‌دهد و حاضر نمی‌شود جفتش را رها کند.

این تصاویر دلخراش که در شهر جانگجاو استان فوجیان چین گرفته شده است نشان می‌دهد سگ ماده‌ای در جاده‌ای شلوغ با خودرو برخورد و کشته شده است و یک سگ نر بر روی جسد جفت مرده خود نگهبانی می‌دهد و از او مراقبت می‌کند و می‌بوییدش بلکه از جا برخیزد؛ گویی دل او چیزی را که به چشم سر دیده بود پذیرا نمی‌شد و در نمایشی تکان‌دهنده از وفاداری با دقت جفت خود را تکان می‌دهد و سرش را می‌لیسد تا او را زنده کند. پس از اینکه نتوانست او را بیدار کند، سگ نر از رفتن خودداری می‌کند و به مدت ۶ ساعت در نزدیکی و بالای سر جفت خود می‌ماند به این امید که از جا برخیزد.

وفاداری سگ

شب‌زنده‌داری: سگ با اینکه جفتش در وسط جاده شلوغ دراز کشیده بود، از حرکت خودداری می‌کرد

وفادرای حیوانات

تکان‌دهنده: سگ نر سعی می‌کند بالای سر او را لیس بزند در حالی که سعی می کند او را زنده کند

سگ نر به طور مکرر در حال لیسیدن صورت سگ مرده و مراقب از او است در حالی که از ترافیک روبرو می‌گریخت. اما او هرگز بیش از یک فاصله کوتاه از کنارش دور نمی‌شود. وقتی او خسته می‌شد در کنارش دراز می‌کشید و ساعت ها بیدار بود. شیائو وو که در آن خیابان قصابی دارد می‌گوید: او تمام روز در کنارش ماند و تلاش می‌کرد تا او را از خواب بیدار کند و مدام او را می‌لیسید و هلش می‌داد و بسیار وی را می‌بویید و لمس می‌کرد و گاه در آغوشش می‌گرفت و گونه‌هایش تر می‌شد! این خیلی تاثیرگذار بود. شیائو گفت که پس از تصادف، سگ نر را دید که در حال دویدن است و سعی می‌کند سگ ماده را با پاهای جلویی خود بغل کند. قصاب افزود: سپس او را با سر هل داد و صورتش را لیسید. حتی اشکش را دیدم. به گفته شیائو، سگ ماده یک سگ ولگرد بود که اخیرا شروع به غذا دادن به او کرده بود. سپس یک هفته پیش سگ نر ظاهر شد. او گفت: بعد متوجه شدم که او یک جفت دارد. آنها همیشه با هم بودند بازی می‌کردند و عاشق هم بودند.

عشق سگ

سوگواری: شاهدان گفتند او فقط بدلیل اینکه از مسیر ترافیک پیش‌رویش خارج شود کنار او را ترک می‌کرد

تصادف با سگ

سوگوار: قصاب شیائو وو که در آن خیابان کار می‌کند گفت وقتی سگ خسته می‌شد به سادگی دراز می‌کشید اما از کنارش جدا نمی‌شد.

نوازش سگ

جانگداز: سگ نر به نوازش ماده مرده ادامه می‌دهد حتی زمانی که بدن او گویا به کنار جاده منتقل شده است.

منبع:

http://www.dailymail.co.uk/news/article-2250461/please-wake-dog-desperately-tries-revive-dead-mate-killed-car--stands-guard-six-hours.html

۱۳۹۱/۱۰/۱۴

نیمه شب گهوارها آرام میجنبند بی خبر از کوچ درد عصیان خدایی

نیمه شب گهوارها آرام میجنبند بی خبر از کوچ درد عصیان خدایی

نیمه‌شب گهواره‌ها آرام می‌جنبند
بی‌خبر از کوچ دردآلود انسان‌ها

باز هم دستی مرا چون زورقی لرزان
می‌کشد پاروزنان در کام توفان‌ها

چهره‌هایی در نگاهم سخت بیگانه
خانه‌هایی بر فرازش اشک اخترها

وحشت زندان و برق حلقه‌ی زنجیر
داستان‌هایی ز لطف ایزد یکتا

سینه‌ی سرد زمین لکه‌های گور
هر سلامی سایه‌ی تاریک بدرودی

دست‌هایی خالی و در آسمانی دور
زردی خورشید بیمار تب‌آلودی

جستجوی بی‌سرانجام و تلاشی گنگ
جاده‌ای ظلمانی و پایی به ره خسته

نه نشان آتشی بر قله‌های طور
نه جوابی از ورای این در بسته

می‌نشینم خیره در چشمان تاریکی
می‌شود یک دم از این قالب جدا باشم؟

همچو فریادی بپیچم در دل دنیا
چند روزی هم من عاصی خدا باشم

گر خدا بودم، خدایا، زین خداوندی
کی دگر تنها مرا نامی به دنیا بود

من به این تخت مرصع پشت می‌کردم
بارگاهم خلوت خاموش دل‌ها بود

گر خدا بودم، خدایا، لحظه‌ای از خویش
می‌گسستم، می‌گسستم، دور می‌رفتم

روی ویران جاده‌های این جهان پیر
بی ردا و بی عصای نور می‌رفتم

وحشت از من سایه در دل‌ها نمی‌افکند
عاصیان را وعده‌ی دوزخ نمی‌دادم

یا ره باغ ارم کوتاه می‌کردم
یا در این دنیا بهشتی تازه می‌زادم

گر خدا بودم دگر این شعله‌ی عصیان
کی مرا، تنها سراپای مرا می‌سوخت

ناگه از زندان جسمم سر برون می‌کرد
پیشتر می‌رفت و دنیای مرا می‌سوخت

سینه‌ها را قدرت فریاد می‌دادم
خود درون سینه‌ها فریاد می‌کردم

هستی من گسترش می‌یافت در «هستی»
شرمگین هر گه «خدایی» یاد می‌کردم

مشت‌هایم، این دو مشت سخت بی‌آرام
کی دگر بیهوده بر دیوارها می‌خورد

آنچنان می‌کوفتم بر فرق دنیا مشت
تا که "هستی" در تن دیوارها می‌مرد

خانه می‌کردم میان مردم خاکی
خود به آنها راز خود را باز می‌خواندم

می‌نشستم با گروه باده پیمایان
شب میان کوچه‌ها آواز می‌خواندم

شمع می در خلوتم تا صبحدم می‌سوخت
مست از او در کارها تدبیر می‌کردم

می‌دریدم جامه‌ی پرهیز را بر تن
خود درون جام می تطهیر می‌کردم

من رها می‌کردم این خلق پریشان را
تا دمی از وحشت دوزخ بیاسایند

جرعه‌ای از باده‌ی هستی بیاشامند
خویش را با زینت مستی بیارایند

من نوای چنگ بودم در شبستان‌ها
من شرار عشق بودم، سینه‌ها جایم

مسجد و می‌خانه‌ی این دیر ویرانه
پر خروش از ضربه‌های روشن پایم

من پیام وصل بودم در نگاهی شوخ
من سلام مهر بودم بر لبان جام

من شراب بوسه بودم در شب مستی
من سراپا عشق بودم، کام بودم، کام

می‌نهادم گاهگاهی در سرای خویش
گوش بر فریاد خلق بینوای خویش

تا ببینم دردهاشان را دوایی هست
یا چه می‌خواهند آن‌ها از خدای خویش؟

گر خدا بودم، رسولم نام پاکم بود
این جلال از جامه‌های چاک چاکم بود

عشق شمشیر من و مستی کتاب من
باده خاکم بود، آری، باده خاکم بود

ای دریغا لحظه‌ای آمد که لب‌هایم
سخت خاموشند و بر آن‌ها کلامی نیست

خواهمت بدرود گویم تا زمانی دور
زانکه دیگر با توام شوق سلامی نیست

زانکه نازیبد زبون را این خدایی‌ها
من کجا و زین تن خاکی جدایی‌ها

من کجا و از جهان، این قتل‌گاه شوم
ناگهان پرواز کردن‌ها، رهایی‌ها

می‌نشینم خیره در چشمان تاریکی
شب فرو می‌ریزد از روزن به بالینم

آه، حتی در پس دیوارهای عرش
هیج جز ظلمت نمی‌بینم، نمی‌بینم

ای خدا،‌ ای خنده‌ی مرموز مرگ‌آلود
با تو بیگانه‌ست، دردا، ناله‌های من

من ترا کافر، ترا منکر، ترا عاصی
کوری چشم تو، این شیطان، خدای من

فروغ فرخزاد، عصیان

فروغ فرخزاد

۱۳۹۱/۱۰/۱۲

تفنگهای پر برای شلیک به مغزهای پر ساخته شده اند و مغزهای

تفنگهای پر برای شلیک به مغزهای پر ساخته شده اند و مغزهای

تفنگ‌های پر برای شلیک به مغزهای پر ساخته شده‌اند! و مغزهای خالی برای پر کردن این تفنگ‌ها!
از کسی که کتابخانه دارد و کتاب‌های زیادی می‌خواند نباید ترسید... از کسی باید ترسید که تنها یک کتاب دارد و آن را مقدس می‌پندارد، ولی هرگز آن را نخوانده است... و آن کتاب نامش کتاب خود است.

فریدریش نیچه

فریدریش نیچه

۱۳۹۱/۱۰/۰۱