فراموش کن مسلسل را مرگ را و به ماجرای زنبوری بیندیش

فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیندیش
که در میانهی میدان مین
به جستجوی شاخه گلی ست
گروس عبدالملکیان

فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیندیش
که در میانهی میدان مین
به جستجوی شاخه گلی ست
گروس عبدالملکیان

نه!
همیشه برای عاشق شدن،
بهدنبال باران و بهار و بابونه نباش!
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس،
به غنچهای میرسی
که ماه را بر لبانت مینشاند.
گروس عبدالملکیان

صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شبها در سینهام میدوی
کافیست کمی خسته شوی
کافیست بایستی
گروس عبدالملکیان

پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانههایی را که هر روز برایشان میریزم
در میان آنها
یک پرندهی بیمعرفت هست
که میدانم روزی به آسمان خواهد رفت
و بر نمیگردد
من او را بیشتر دوست دارم...
گروس عبدالملکیان


هر نُتی که از عشق بگوید
زیباست
حالا
سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست...
گروس عبدالملکیان

پیراهنت در باد تکان میخورد
این
تنها پرچمیست که دوستش دارم.
گروس عبدالملکیان، سطرها در تاریکی جا عوض میکنند

گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود...
گروس عبدالملکیان


گرگ
شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه میکند... بلند شو پسرم!
این قصه برای نخوابیدن است!
گروس عبدالملکیان