معنی و مفهوم آزادی هما ناطق آزادی چیست تعریف آزادی بیان
هما ناطق: هر دوره تاریخی که کار میکنید الان، میبینید که یکبار تمرین همین دورهایِ که زندگی میکنید. واقعاً گذشته به نوعی چراغ راه آینده است و همین که گذشته نشون میده که چرا آینده به این شکل افتاد، یعنی آیندهای که امروز باشه. برای اینکه ما وقتی که درست تاریخ گذشته رو میخونیم میبینم که همه این چیزهایی که میبینیم یکبار تکرار شده ولی ما چون نمیشناختیم غافل بودیم.
دومین چیزی که به نظر من مهمه ما باید بهش برسیم اینه که ما هرگز هیچ یک از مفاهیم رو درست معنیش رو نمیدونیم. یعنی اینکه ما وقتی که از همین صد سال وقتی میگیم آزادی ما نمیدونیم آزادی یعنی چی! آرزوی یک آزادی رو همیشه ملت ایران در سر پرورانده ولی هیچوقت نمیدونه که چهره آزادی چیه!
الان من برای شما یک مثالی میزنم که ما چرا تصور آزادی داریم و آزادیخواه نیستیم. هرگز هم نبودیم، این ملت هرگز آزادیخواه نبوده، برای اینه به آزادی نرسیده. امروز شما تویِ سیتهیِ ما، پاریس داریم، یک سیتهیِ دانشجویی Cité universitaire در پاریس داریم که همهی گروههای سیاسی میتونند آزادانه برن اونجا دکه بزنند و همه میتونند ببَرن روزنامههاشون رو بفروشند، همه میتونند برن کتابهاشون رو بفروشن، خیلی خُب؟
علی لیمونادی: این همون جایی نیست که درگیریها به وجود میاد؟
هما ناطق: بله همین رو میخواهم به شما بگم. این بالاخره شاید نخستین تجربهی یک پارلمان آزادِ دیگه، نخستین جاییِ که شما آزادی رو دارین در یک سیته و محوطه دانشجویی تجربه میکنین. فکر میکنین که چه بهرهبرداری از این آزادی کردند ایرونیها؟ از اون روزی که دایرِ، اینها توی سر و کلهی همدیگه میزنند! این گروه اون گروه رو میکوبه، این گروه اون گروه رو میکوبه. شما، این رو اگر بیاریم در اِشل (مقیاس) ایران، همین خواهد شد.
یعنی اگر به من آزادی بدهند، من میخواهم سر به تن اون یکی نباشه. من این آزادی رو نمیخواهم برای اینکه یک ملتی رو رها بکنم یا یک ملتی بتونه حق انتخاب داشته باشه، من به عنوان شخص، به عنوان گروه سیاسی، به عنوان فرد، «آزادی» رو میخواهم برای اینکه دیگری رو نابود کنم. یعنی آزادی من، با نابودی دیگری مفهوم پیدا میکنه.
هیچکس آزادی رو برای دشمنش نمیخواد. همه وقتی که، شما وقتی آزادی رو برای خودتون بخواید، برای دوستتون بخواهین، برای دشمنتون نخواین، اون دیگه آزادی نیست! آزادی چیزیِ که انسان برای دشمن فکری خودش بخواد، نه اینکه برای خودش بخواد، اونکه طبیعیست که! میدونید برای اینِه که ما شکیبایی نداریم، برای اینه که ما اصلاً آزادیخواه نیستیم، برای اینه که ما اصلاً مفهوم این لغت رو درک نمیکنیم. در طی تاریخ هم نبودیم، هرگز نبودیم.
امروز یک نفر از این گروهها حاضر نیست بگه، هیچ کدوم، بگه آقا اگر من آمدم روی کار، اگر منی که میگم که تاریخ ایران بر کشتارِ، اگر منی که میگم تاریخ ایران بر حملهی مغول است و عرب است و چه است و چه است و اینها، همهاش خونریزی بوده، من اگر بیایم روی کار، اعدام نمیکنم. شما هرگز نمیشنوید. همه منتظرند که اگه آمدند روی کار، آخوند رو دار بکشند. این درسته که امروز آخوند دشمنی فکری با من و شما داره، ولی آزادی اینه که اگر شما اومدین روی کار، به اون هم حق حرف بدید. یعنی حتی به طرفدار آقای خلخالی، شما حقِ حرف بدید، برای اینکه اون هم یک گرایش فکری است.
پلورالیسم Pluralism اینه، پلورالیسم این نیستش که من اگر آمدم، فقط کسانی که با من هم عقیده هستند، حق حرف داشته باشند؛ نه، توی یک مملکتی باشه که اون دشمن فکری من هم که من رو محکوم به اعدام میکنه، من اگر به اونجایی از عزت نفس و آزادیخواهی برسم که برای اون گرایش هم حق آزادی قائل بشم؛ یعنی بگم آقا تو هم حق داری که انتخاب بُکنی، تو هم حق داری که با همین ارتجاعی، تصور و افکار ارتجاعی خودت، تو هم میتونی وکیل داشته باشی. خیلی خب؟ وظیفهی من اینه که وقتی میگم من آگاهتر از توام، به مردم بشناسونم، بگم آقا این افکار به ضرر شماست.
هما ناطق، مصاحبه با علی لیمونادی زمستان ۱۳۶۲، پاریس