سهراب سپهری مامور مبارزه با ملخ نمیدانم تابستان چه سالی ملخ به شهر
نمیدانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد. زیانها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش را بخواهید، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم!
وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم. اگر محصول را میخوردند پیدا بود که گرسنهاند. منطق من ساده و هموار بود.
روزها در آبادی زیر یک درخت دراز میکشیدم و پرواز ملخها را در هوا دنبال میکردم. ادارهی کشاورزی مُزد Contemplation (ژرفنگری) مرا میپرداخت.
سهراب سپهری، هنوز در سفرم