بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد محمدرضا شجریان

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد محمدرضا شجریان

خُنیا به سوگ می‌نشیند؛ آواز، با درد و دریغ دمساز، می‌موید؛ چنگ، درمانده و دلتنگ، گیسو می‌پریشد؛ تار، زار، می‌گرید؛ نی، جانگزای و جگرسوز، می‌نالد؛ تنبک، دمادم، از غم بر سر می‌کوبد؛ چرا؟ زیرا بزرگمرد آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان؛ آن خرمخوی‌ترین خُنیایی - که یادش گرامی باد! به مینویِ بَرین شتافته است تا از این پس بهشتیان را، با گلبانگِ پهلوی و مینُوِی خویش، بیافساید (=افسون کند) و دل از آنان برباید و دری از هنرِ جانپرور، بر رویشان، بگشاید. ای شگفتا شگفت:

چرا عمرِ طاووس و درّاج کوته؟
چرا زاغ و کرکس زید در درازی؟

جلال‌الدین کزازی

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد وطن ز نو جوان شود دمی دگر برآورد

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد

به روی نقشه وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد

برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانه‌ای به زیب و فر برآورد

چو موجِ آن ترانه‌ها برآید از کرانه‌ها
جوانه‌های ارغوان زِ بیشه سر برآورد

بهار جاودانه‌ای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد

سیاهی از وطن رود، سپیده‌ای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمه‌ات زِ شب شرر برآورد

شب ارچه‌ های و هو کند، زِ خویش شستشو کند
در این زلال بیکران دمی اگر برآورد

صدای تُست جاده‌ای که می‌رود که می‌رود
به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد

بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد

سفیرِ شادی وطن صفیر نغمه‌های تُست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد

محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)، در آن زلال بیکران، برای محمدرضا شجریان

عکس محمدرضا شجریان

محمدرضا شفیعی کدکنی

محمدرضا شجریان

۱۳۹۹/۰۷/۱۷