اگر زمان و مکان در اختیار ما بود به معشوق شرمرویش شاملو

اگر زمان و مکان در اختیار ما بود
ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت میشدم
و تو میتوانستی تا قیامت برایم ناز کنی
یک صد سال به ستایش چشمانت میگذشت
و سی هزار سال صرف ستایش تنت
و تازه
در پایان عمر به دلت راه مییافتم
اندرو مارول برگردان احمد شاملو
روخوانی اگر زمان و مکان در اختیار ما بود از آیدا شاملو (سرکیسیان) در آهنگ اشتیاق از آلبوم آفتابهای همیشه
«به دلبر شرمرویش» چامهای فراسرشتی (متافیزیکی) سروده اندرو مارول نویسنده و سیاستمدار انگلیسی است که در زمان میانپادشاهی انگلستان (۱۶۶۰-۱۶۴۹) یا پیش از آن نوشته شده و پس از مرگ وی در سال ۱۶۸۱ به چاپ رسیده است. این چامه یکی از بهترین سرودههای مارول و بهترین چامه «دم را غنیمت شمار» در زبان انگلیسی به شمار میآید.
روی سخن چامهسرا، دلبر شرمروی اوست که در این چامه به او میگوید اگر زندگانی هزاران هزار سال در گذر بود تو میتوانستی و روا بود که سالها برای من ناز کنی و تا پایان جهان من خریدار نازت بودم ولی زندگی ما کوتاهتر از آن چیزیست که میپنداریم و یک دم در خاک آرام خواهیم گرفت پس اکنون که نمیشود زمان را از کار انداخت پس بیا از دمبهدم زندگانی سود بریم. روی هم رفته چامه با درونمایه «دم را غنیمت شمار» میگوید اینک که زمان بیکران برای ستودن زیباییهای تو و دیگر دلدادگیهای شیداوار را نداریم، همان به که از زندگانی کوتاه بیشترین بهره را ببریم.
دم را غنیمت شمار «Carpe diem» یک گزین گویه (کلام قصار) لاتین برگرفته از دیوان اودس «Odes» نوشته هوراس «Horace» چامهسرای سرشناس روم میباشد (۲۳ سال پیش از زادروز مسیح). این گزاره یکی از نخستین نمودهای بینش دمغنیمتی در ادبیات جهان است و آن را زیر هَنایش (تحت تاثیر) از فرزان اپیکور «Epicurus» میدانند. گزاره اسپور (کامل) بدین گونه برگردان میشود: «از امروز تا میتوانی بهره جوی چون هیچکس فردایی را پایندانی (تضمین) نکرده است». خیام در این درونمایه سرودههای فراوانی مانند سروده زیر دارد که با گزاره لاتین به درستی همخوانی دارد.
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پُرسودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

به معشوق شرمرویش
اگر جهان به اختیار ما بود و زمان،
این عشوهگری، جرمی نبود، بانو.
مینشستیم و میاندیشیدیم که قدمزنان به کدام سو برویم،
و چگونه روز بلند عشقمان را بگذرانیم.
تو در کنارهی گنگ هندوستان عقیق میجستی؛
و من به سواحل امواج هامبر شکوه سر میدادم.
من تو را ده سال پیش از توفان نوح دوست میداشتم
و تو، اگر میپسندیدی،
تا دین نوگزینی قوم یهود عشق مرا پاسخ رد میدادی.
عشق گیاهی من رشد میکرد
وسیعتر از امپراتوریها و کندتر از آنها؛
یک صد سال به ستایش چشمانت میگذشت،
و خیره ماندن به پیشانیت؛
دو صد سال به ستایش هر پستانت،
و سی هزار سال صرف ستایش دیگر اندامت؛
دستکم برای هر قسمت یک عمر،
و عمر آخرین از راز دلت میگفت.
چرا که تو، بانو، این گونه سزاواری،
من نیز به زمانی کمتر از این رضا نمیدهم.
اما من مدام در پشت سرم
صدای نزدیک شدن پرشتاب ارابهی بالدار زمان را میشنوم؛
و آنجا در پیش روی ما همه
بیابانهای ابدیت بیانتهاست.
نه از زیبایی تو نشانی خواهد ماند؛
و نه، در زیر گنبد مقبرهی مرمرینت،
پژواک صدای من خواهد پیچید؛
آنگاه کرمها به سروقت باکرگی حفظ شده به سالیان خواهند رفت،
و شرافتِ غریبت غبار خواهد شد،
و همه شهوت من خاکستر؛
گور جایی است دنج و زیبا،
اما گمان نمیکنم، کسی را آنجا کسی در آغوش کشد.
پس، اکنون که طراوت جوانی
چون شبنم صبحگاهی بر پوستت نشسته است،
و اکنون که جان خواهندهات با شعلههای دمبهدم
از هر منفذ تنت میتراود،
اکنون که میتوانیم بگذار داد دل بستانیم،
و هماکنون، همچون پرندگان شکاری عاشق،
فرصتمان را به دمی ببلعیم
نه آنکه در آروارههای کند قدرتش بپژمریم.
بیا تا همهی توانمان را و همهی تر و تازهگیمان را
در هم بپیچیم و گلولهای بسازیم،
و به چنگ و دندان، لذایذمان را از دروازههای آهنین زندگی بیرون بکشیم:
بدینگونه، گرچه نمیتوان خورشید را از رفتن بازداشت،
اما دستکم میتوان کاری کرد تا شتاب گیرد.
اندرو مارول
To His Coy Mistress
Had we but world enough and time,
This coyness, lady, were no crime.
We would sit down, and think which way
To walk, and pass our long love’s day.
Thou by the Indian Ganges’ side
Shouldst rubies find; I by the tide
Of Humber would complain. I would
Love you ten years before the flood,
And you should, if you please, refuse
Till the conversion of the Jews.
My vegetable love should grow
Vaster than empires and more slow;
An hundred years should go to praise
Thine eyes, and on thy forehead gaze;
Two hundred to adore each breast,
But thirty thousand to the rest;
An age at least to every part,
And the last age should show your heart.
For, lady, you deserve this state,
Nor would I love at lower rate.
But at my back I always hear
Time’s wingèd chariot hurrying near;
And yonder all before us lie
Deserts of vast eternity.
Thy beauty shall no more be found;
Nor, in thy marble vault, shall sound
My echoing song; then worms shall try
That long-preserved virginity,
And your quaint honour turn to dust,
And into ashes all my lust;
The grave’s a fine and private place,
But none, I think, do there embrace.
Now therefore, while the youthful hue
Sits on thy skin like morning dew,
And while thy willing soul transpires
At every pore with instant fires,
Now let us sport us while we may,
And now, like amorous birds of prey,
Rather at once our time devour
Than languish in his slow-chapped power.
Let us roll all our strength and all
Our sweetness up into one ball,
And tear our pleasures with rough strife
Through the iron gates of life:
Thus, though we cannot make our sun
Stand still, yet we will make him run.
Andrew Marvell