تا شقایق هست زندگی باید کرد دشتهایی چه فراخ در گلستانه ناظری

تا شقایق هست زندگی باید کرد دشتهایی چه فراخ در گلستانه ناظری

دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند!
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.

پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد.

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف می‌زد؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجه‌زاری سرِ راه.
بعدْ جالیزِ خیار، بوته‌هایِ گلِ رنگ
و فراموشیِ خاک.

لبِ آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
«من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پسِ کوه.
چه کسی پشتِ درختان است؟
هیچ، می‌چَرَد گاوی در کرد.
ظهرِ تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.
سایه‌هایی بی‌لک،
گوشه‌ای روشن و پاک،
کودکانِ احساس! جایِ بازی اینجاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

در دلِ من چیزی است، مثلِ یک بیشه‌ی نور، مثلِ خوابِ دمِ صبح.
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بِدَوَم تا تهِ دشت، بروم تا سرِ کوه.
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند.»

سهراب سپهری، حجم سبز

روخوانی در گلستانه از خسرو شکیبایی در آلبوم صدای پای آب با تنظیم مجتبی معظمی

آواز در گلستانه از شهرام ناظری در مرکب‌خوانی از آلبوم در گلستانه با آهنگسازی هوشنگ کامکار و روخوانی احمدرضا احمدی


فراخ: وسیع، پهن، پهناور، گسترده

گلستانه: منسوب به گلستان. گلزار، گلشن

تبریزی‌ها: درخت تبریزی، درخت سپیدار

گلِ رنگ: گل کاجیره که گل‌های آن تشکل نیم‌تاج‌های بزرگ در بالای ساقه میدهد. گلبرگ‌های آن نارنجی رنگ و آنها را به نام گلِ رنگ در رنگ‌رزی بکار می‌برند. دانه‌های آن را کافشه و کاجیره می‌نامند. تخم گل زردی است شبیه به زعفران، در معالجه‌های زنانه ضماد و مرهم از آن سازند.

کَرْدْ: (کَ یا کِ) = کردو: قطعه زمینی که کناره‌های آن را بلند کنند تا آب در آن نشیند و در میان آن سبزی کارند یا زراعت کنند.

شقایق: گیاهی است یکساله از تیره خشخاش که غالباً در مزارع و کشتزارها می‌روید. گلش منفرد و بزرگ و زیبا به رنگ قرمز است .در ادبیات فارسی نماد شور، اشتیاق و آزادی است.

سهراب سپهری

شهرام ناظری

خسرو شکیبایی

آهنگ

۱۳۸۵/۰۲/۲۲